نحریر، (السامی) (ملخص اللغات) (یادداشت مؤلف)، حاذق، استاد، علامه، دانا، (یادداشت مؤلف)، بسیاردان: دلارام گفت ای شه نیک دان نه هر زن دودل باشد و ده زبان، اسدی، یکی نیک دان بخردی کز جهان زبون افتد اندر کف ابلهان، اسدی، بدبد است ارچه نیک دان باشد سگ سگ است ارچه پاسبان باشد، سنائی
نحریر، (السامی) (ملخص اللغات) (یادداشت مؤلف)، حاذق، استاد، علامه، دانا، (یادداشت مؤلف)، بسیاردان: دلارام گفت ای شه نیک دان نه هر زن دودل باشد و ده زبان، اسدی، یکی نیک دان بخردی کز جهان زبون افتد اندر کف ابلهان، اسدی، بدبد است ارچه نیک دان باشد سگ سگ است ارچه پاسبان باشد، سنائی
زیبایان. خوب صورتان. نیکورخان. جمع نیکو، به معنی جمیل و زیباروی: نیز ابا نیکوان نماندت جنگ فند لشکر فریاد نی خواسته نی سودمند. رودکی. آن قطرۀ باران بر ارغوان بر چون خوی به بناگوش نیکوان بر. کسائی. تا بود قد نیکوان چو الف تا بود زلف نیکوان چون جیم. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی ص 388). آن روز نیکوان بگزیدند مر ترا و اکنون ز تو همی بگریزند نیکوان. ناصرخسرو. نیکوان خلد بالای سرت نظاره اند یک نظر بنمای و آشوبی در ایشان درفکن. خاقانی. تو شاه نیکوانی تاج تو زلف مشکین مانا که چتر سلطان سایه ات فکنده بر سر. خاقانی. شهنشه گفت کای بر نیکوان شاه جمالت چشم دولت را نظرگاه. نظامی. هرکه فدا نمی کند دنیی و دین و مال و سر گو غم نیکوان مخور تا نخوری ندامتش. سعدی. او میر نیکوان جهان است و نیکویی تاج است سال و ماه مر او را و گرزن است. یوسف عروضی. ، نیکوکاران. ابرار. برره. اخیار: نیکوان رفتند و سنت ها بماند وز لئیمان ظلم و لعنت ها بماند. مولوی
زیبایان. خوب صورتان. نیکورخان. جمع نیکو، به معنی جمیل و زیباروی: نیز ابا نیکوان نماندت جنگ فند لشکر فریاد نی خواسته نی سودمند. رودکی. آن قطرۀ باران بر ارغوان بر چون خوی به بناگوش نیکوان بر. کسائی. تا بود قد نیکوان چو الف تا بود زلف نیکوان چون جیم. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی ص 388). آن روز نیکوان بگزیدند مر ترا و اکنون ز تو همی بگریزند نیکوان. ناصرخسرو. نیکوان خلد بالای سرت نظاره اند یک نظر بنمای و آشوبی در ایشان درفکن. خاقانی. تو شاه نیکوانی تاج تو زلف مشکین مانا که چتر سلطان سایه ات فکنده بر سر. خاقانی. شهنشه گفت کای بر نیکوان شاه جمالت چشم دولت را نظرگاه. نظامی. هرکه فدا نمی کند دنیی و دین و مال و سر گو غم نیکوان مخور تا نخوری ندامتش. سعدی. او میر نیکوان جهان است و نیکویی تاج است سال و ماه مر او را و گرزن است. یوسف عروضی. ، نیکوکاران. ابرار. بَرَره. اخیار: نیکوان رفتند و سنت ها بماند وز لئیمان ظلم و لعنت ها بماند. مولوی