خیرخواه. مشفق. که برای دیگران خیر و خوشی و نیکی خواهد. مقابل بدخواه: مر حاجب شاه را و شاه را نیکوخواه زاین صاحب عز آمده زآن صاحب جاه. منوچهری. چو نیکوخواه باشی بر تن خود دگر کس را چرا خواهی تو در بد. ناصرخسرو. هستند نیکوخواه او دارند از او خوف و رجا. ناصرخسرو. خلایق را چو نیکوخواه گردد به اجماع خلایق شاه گردد. نظامی. معلمان بدآموز را سخن مشنو که دیر سال بمانی بکام نیکوخواه. سعدی. پس معتمد این سخن از... وزیر صاحب رای نیکوخواه مشفق بر رعیت بشنید. (تاریخ قم ص 146)
خیرخواه. مشفق. که برای دیگران خیر و خوشی و نیکی خواهد. مقابل بدخواه: مر حاجب شاه را و شاه را نیکوخواه زاین صاحب عز آمده زآن صاحب جاه. منوچهری. چو نیکوخواه باشی بر تن خود دگر کس را چرا خواهی تو در بد. ناصرخسرو. هستند نیکوخواه او دارند از او خوف و رجا. ناصرخسرو. خلایق را چو نیکوخواه گردد به اجماع خلایق شاه گردد. نظامی. معلمان بدآموز را سخن مشنو که دیر سال بمانی بکام نیکوخواه. سعدی. پس معتمد این سخن از... وزیر صاحب رای نیکوخواه مشفق بر رعیت بشنید. (تاریخ قم ص 146)
نیکوخو، نیک خو: نیکوخوی را هم این جهان بود و هم آن جهان، (تاریخ بیهقی ص 339)، هرکه از تو نیکوخوی تر از تو صوفی تر، (کیمیای سعادت)، شاهی بود ... بذله گوی نیکوخوی، (سمطالعلی ص 35)
نیکوخو، نیک خو: نیکوخوی را هم این جهان بود و هم آن جهان، (تاریخ بیهقی ص 339)، هرکه از تو نیکوخوی تر از تو صوفی تر، (کیمیای سعادت)، شاهی بود ... بذله گوی نیکوخوی، (سمطالعلی ص 35)