جدول جو
جدول جو

معنی نیمدور - جستجوی لغت در جدول جو

نیمدور
دهی است از دهستان پشتکوه باشت و بابوئی بخش گچساران شهرستان بهبهان، در 86هزارگزی شمال گچساران و 12هزارگزی شمال جادۀ بهبهان به کازرون، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و دارای 800 تن سکنه است، آبش از چشمه و محصولش غلات، برنج، کنجد، حبوبات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و عباو گلیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نامدار
تصویر نامدار
(پسرانه)
مشهور، دارای آوازه و شهرت بسیار، مشهور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیاتور
تصویر نیاتور
(پسرانه)
نیاطوس، از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر قیصر روم از یاران سپاه خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیمور
تصویر نیمور
آلت تناسلی مرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیمروز
تصویر نیمروز
هنگام ظهر، میان روز، وسط روز، ظهر، نیمه ای از روز، کنایه از جنوب، در موسیقی از الحان سی گانه باربد، برای مثال چو گفتی نیمروز مجلس افروز / خرد بیخود بدی تا نیمۀ روز (نظامی۱۴ - ۱۰۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیم دار
تصویر نیم دار
لباسی که مدتی بر تن کرده باشند، کارکرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیم رو
تصویر نیم رو
نیم رخ، یک طرف صورت، یک سمت چهره، برای مثال نیم رو خاکین چو بوسم پای تو / بر سر از تو تاج تمکین آورم (خاقانی - ۶۴۴)، غذایی که از سرخکردن تخم پرندگان، به ویژه مرغ خانگی در روغن تهیه می شود، به صورتی که سفیدۀ آن ببندد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامدار
تصویر نامدار
نامی، بنام، نیک نام، معروف
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ / نی)
خرزه. (صحاح الفرس) (اوبهی). قضیب. (رشیدی). آلت تناسل. (جهانگیری) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج). ایر. (فرهنگ خطی). ذکر. عمود. آلت رجولیت:
من این نیمور خود را وقف کردم
علی صبیانکم یا ایهاالناس.
سوزنی (از اوبهی).
کیری دارم که نام دارد نیمور
همچون پفک عقیق کش مهره بلور.
سوزنی (از اوبهی).
کون عدو را دریغ باشد از آن کیر
باد به نیمور من عدوش گرفتار.
سوزنی.
نیمور من جماع به منصب کند همی
از وی بپرس کاین به چه موجب کند همی.
؟ (از صحاح الفرس)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
قصبۀ مرکزی دهستان نیمور بخش حومه شهرستان محلات در 11هزارگزی جنوب محلات، متصل به جادۀ دلیجان به محلات و در دامنۀ سردسیری واقع است و 1700 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه لعل بار (رود قم) ، محصولش غلات، پنبه، کنجد، صیفی، میوه جات، قیسی، بادام، انگور و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی کرباس بافی است. این ده سر راه شوسۀ دلیجان به خمین واقع است. مزرعه و چشمه سارهای آب رباط که یک خانوار دارد و سرراه گلپایگان است، آب بالا که دارای دو قنات است یکی متعلق به خود مزرعه و دیگری به نیمور می رسد، و آب نوده در جنوب قصبه و مهدی آباد و حسین آباد آب قمرود جزء نیمور می باشند. این قصبه از قراء بسیار قدیمی است. قبرستانی در کنار آبادی وجود دارد که معروف به قبرستان بیت المقدس بوده و در گذشته اکتشافاتی شده و انواع ظروف سفالی در آن کشف گردیده که مورد توجه عتیقه شناسان واقع شده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
درختی است که چوب آن برای سوخت و نجاری استعمال می شود و در جنگلهای ایران از آن یافت می شود، رجوع به نمدار شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
کج. متمایل. مایل.
- نیم ور شدن، کج و مایل شدن به طرفی
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان زنجان در 24هزارگزی جنوب شرقی زنجان و 3هزارگزی راه تهران، و در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 738 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولات عمده اش غلات و سیب زمینی و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نامور. نام آور، در اسامی اسپهبدان طبرستان آمده است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مُ / مِ)
جامه و فرش مستعمل که به کهنگی تمام نرسیده باشد، (آنندراج)، چیز مستعمل اما قابل استفاده، بین نو و کهنه، (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده از فرهنگ فارسی معین)، مستعملی که کهنه و فرسوده نیست:
افکنده طرح خرمی از سایه های نیم
دامان دشت ساخته نو فرش نیمدار،
اشرف (از آنندراج)،
می شود زیر پیچ دستارش
گلم نیمدار یک خروار،
شفائی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نامقدور
تصویر نامقدور
ناتوانسته ناشدنی ناممکن غیرمیسرمقابل مقدور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم دار
تصویر نیم دار
کار کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم بر
تصویر نیم بر
(کشتی) فنی است از فنون کشتی: (تلخ و تند است از چشمت نظری میخواهد آسمان از نگهت نیم پری میخواهد) (گل کشتی. توبا. 407)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم پر
تصویر نیم پر
ظرفی که تا نیمه دارای چیزی باشد: نصفه، آنچه که بنصف رسیده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامدار
تصویر نامدار
نام آور، مشهور، معروف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامدون
تصویر نامدون
سامان نایافته در هم و بر هم تدوین نشده نامرتب مقابل مدون
فرهنگ لغت هوشیار
نانگاشته پیکر ناپذیرفته تصویرنشده، صورت تحقق نیافته: اندر مشیمه عدم از نطفه وجود هردو مصورند ولی نامصورند. (ناصرخسرولغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیشدار
تصویر نیشدار
مانند عقرب و غیره که نیش دارد، گزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیماور
تصویر نیماور
نامور نام آور. توضیح در اسامی اسپهبدان طبرستان آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیمدار
تصویر سیمدار
پولدار غنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیمدار
تصویر نیمدار
چیز مستعمل اما قابل استفاده بین نو و کهنه: کفش نیمدار کت نیمدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیمدار
تصویر نیمدار
چیز مستعمل اما قابل استفاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیمور
تصویر نیمور
((نِ))
آلت تناسلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیمدار
تصویر سیمدار
پولدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیمروز
تصویر نیمروز
میان روز، وسط روز، نام سیستان، نام پرده ای از موسیقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامدار
تصویر نامدار
معروف، مشهور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیمروز
تصویر نیمروز
ظهر، جنوب
فرهنگ واژه فارسی سره
کارکرده، مستعمل
متضاد: نو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از نیشدار
تصویر نیشدار
Sardonic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ناراضی، معترض، قهرآلود شاکی، از توابع دهستان کوه پرات نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی