جدول جو
جدول جو

معنی نیروپرست - جستجوی لغت در جدول جو

نیروپرست
(رَ صَ نِ)
که به زورخویش غره است. که به نیروی خود می بالد:
چو نیروپرستی بیفتد به خاک
ز ماری به موری برآری هلاک.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ پَ زَ دَ / دِ)
مطیع و فرمان بردار خسرو. پادشاه پرست. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) :
یکی کهتری باشدش دوردست
سواری سرافراز و خسروپرست.
فردوسی.
همه پهلوانان خسروپرست
برفتند از ایوان بسالار مست.
فردوسی.
ز دهقان و از مرد خسروپرست
به گیتی سوی بد میازیددست.
فردوسی.
بخوانی مرا بر تو باشد شکست
که یزدان پرستم نه خسروپرست.
فردوسی.
درآمد خروشی ز جای نشست
از آن نامداران خسروپرست.
فردوسی.
نهفته مرا گنج آگنده هست
همان نامداران خسروپرست.
فردوسی.
چون این هر سه زینگونه آری بدست
سپه ساز گردان خسروپرست.
(گرشاسب نامه).
هزار از بزرگان خسروپرست
تکوک بلورین و بالغ بدست.
(گرشاسب نامه).
که آن مهربان ماه خسروپرست
به اقبال شه عطسۀ داور است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(حَ پَ رَ)
پرستندۀ گیسو. آنکه گیسو را ستایش کند و بپرستد، زنی که در زیبایی گیسوی خود بکوشد و آن را به حد پرستش دوست دارد:
آینه و شانه گرفته به دست
چون زن رعنا شده گیسوپرست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
نظرباز:
در انجمن نظرپرستان
از عشق تو می زنند دستان.
فیاضی (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
متجدد، نوگرا
متضاد: کهنه پرست، کهنه گرا، مرتجع
فرهنگ واژه مترادف متضاد