جدول جو
جدول جو

معنی نیتل - جستجوی لغت در جدول جو

نیتل
دهی است از توابع کجور بخش مرکزی شهرستان نوشهر. در 6هزارگزی جنوب غربی کجور، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 225 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود خانه محلی، محصولش غلات و ارزن، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
نیتل
از توابع دهستان کجور
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیتا
تصویر نیتا
(دخترانه)
نام مستعار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیل
تصویر نیل
گیاهی با برگ های شبیه برگ اقاقیا، شاخ و برگ به هم پیچیده و گل های سرخ خوشه ای که از مادۀ به دست آمده از شاخه های آن در رنگرزی و نقاشی استفاده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیکل
تصویر نیکل
فلزی نقره ای رنگ، سخت، چکش خور، صیقل پذیر و دیرگداز برای که ساختن ظروف و پوشاندن فلزات و فسادناپذیر کردن آن ها به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(تِ)
بطن من الصدف و بطن من قضاعه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
نیطل. رجوع به نیطل شود
لغت نامه دهخدا
(طِ)
نیطل. رجوع به نیطل شود
لغت نامه دهخدا
(زِ)
دهی است از دهستان کلاترزان بخش رزاب شهرستان سنندج. در15هزارگزی شمال شرقی رزاب و 15هزارگزی جنوب جادۀ سنندج به مریوان، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 170 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات، گردو، لبنیات، مختصر توتون و شغل اهالی زراعت، گله داری و زغال فروشی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ)
ابوحازم مدنی، مولی ابن عباس. تابعی است. واژه تابعی در علم حدیث جایگاهی کلیدی دارد. کسی که پیامبر (ص) را ندیده اما صحابی را ملاقات کرده و از او روایت حدیث کرده باشد، تابعی خوانده می شود. این افراد در صحت و اصالت زنجیره روایی نقش اساسی دارند. اعتماد علمای حدیث به تابعین به قدری زیاد است که نام بسیاری از آنان در صحیح ترین منابع حدیثی آمده است، از جمله در کتاب های صحیح بخاری و مسلم.
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ)
سخت درشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). صلب شدید. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(نُبْ بَ)
موضعی است در سرزمین شام. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
ژان. نویسندۀ سویسی است. در هندوستان به سال 1891 میلادی به دنیا آمد وقسمت اعظم عمر خود را در مصر و انگلستان گذرانید
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مکر. فریب. تزویر. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
یا ناثل، نام اسب ربیعه بن مالک است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
ابن قیس تابعی است. (منتهی الارب). ناتل بن قیس بن زید بن حبان بن امری ٔ القیس الجذامی، تابعی شجاعی بود از بزرگان شام و از ساکنان فلسطین. او را ’ناتل اخو اهل الشام’ میگفتند. در جنگ صفین از یاران معاویه بود چون دور خلافت به عبدالملک بن مروان رسید بر او خروج کرد و عبدالملک عمرو بن سعید را بدفع او گماشت و ناتل به دست عمرو کشته شد. (از اعلام زرکلی از تهذیب التهذیب)
لغت نامه دهخدا
(تِ رُ)
از آبادیهای میان آمل و دیلمان، واقع در یک منزلی آمل است. (از مازندران و استراباد ص 51). ده کوچکی است از دهستان ناتل کنار بخش نور شهرستان آمل. در 9 هزارگزی سولده و در دامنه واقع شده است. هوائی معتدل و مرطوب و مالاریاخیز دارد. سکنۀ آنجا 15 نفر است، شیعی مذهبند و فارسی را به لهجۀ مازندرانی تکلم میکنند. بنائی قدیمی به نام ’معصوم زاده’ دارد که به جمشید سلطان منسوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ص 298)
لغت نامه دهخدا
(دِ / نَ دِ)
کابوس. سکاچه، یا چیزی است مثل آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بختک. فرنجک. جاثوم. عبدالجنه. نیدلان. ضاغوط. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ تَ)
بز کوهی. ج، سیاتل. (مهذب الاسماء) (از فهرست مخزن الادویه) (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
آتل. اتل. نام رودی است:
این چنین عمان که صد قلزم ز آبش قطره ایست
در محیط علم آصف کم ز رود ایتل است.
کاتبی.
مینماید زین حدیث تو خیالات لطیف
آنچنان کز آب ایتل جسم خوبان سرای.
کاتبی.
رجوع به آتل و اتل و ایتیل شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بز کوهی نر، گاو کوهی نر، نوعی از کاو دشتی. نمش. ج، ثیاتل، مرد فربه که در وی گمان خیر دارند، عنین
لغت نامه دهخدا
(ثَ تَ)
نام کوهی است. (منتهی الارب) ، محلی است نزدیک نباج که جنگ مشهوری در آنجا واقع شد بین نباج و ثیتل. منزلی است برای مسافران بصره، و گویند قریه ای است، و گویند شهری است از بنی حمان
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پول کوچکی که رواج هندوستان است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
بلا. رنج. (ناظم الاطباء). داهیه. (اقرب الموارد) ، کار سترگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). امر جسیم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیتل
تصویر بیتل
کاهیده بیت المال: داراکخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیت
تصویر نیت
اراده، قصد، آهنگ، عزم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیل
تصویر نیل
مطلوب را بدست آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
فلزیست نقره یی رنگ و براق از خانواده آهن و بسیار صیقل پذیر. وزن مخصوص آن در حدود 8، 8 و وزن اتمی آن قریب 58 است و در حدود 1451 درجه حرارت ذوب میشود. کاملا چکش خوار و قابلیت تورق و مفتول شدن آن زیاد است بحدی که میتوان ازان مفتولهایی بقطر 100، 1 میلی متر و ورقه هایی بضخامت 100، 2 میلی متر تهیه کرد. این فلز در سال 1771 میلادی به وسیله کرنستد سوئدی کشف شد، نیکل مانند آهن بوسیله آهن ربا جذب میشود (ولی این خاصیت را کمتر از آهن دارد)، نیکل در برابر عوامل خارجی بهتر از آهن مقاومت میکند. اکسیژن هوای خشک برنیکل اثری نداردوبکمک رطوبت هم بکندی برآن اثر میکند. بهمین مناسبت نیکل برای حفظ فولاد از زنگ در فولاد سازی بکار میرود. در حرارت قرمز هم بر عکس آهن تنها سطح آن اکسید میشود. از اسیدها جوهر نمک و جوهر گوگرد بسختزی با نیکل ترکیب میگردند و برعکس جوهر شوره به آسانی با آن ترکیب میشود. مهمترین نمکهای نیکل که در همه آنها نیکل دو ظرفیتی است سولفات نیکل و نتیرات نیکل و کلرو نیکل است که همه با 6 ملکول آب متبلور میشوند. نیکل در برابر بازها بخوبی مقاومت میکند و از اینرو بوته های نیکل در آزمایشگاه برای گرم کردن قلیاها بکار میبرند. نمکهای نیکل اگر خشک باشند زرد رنگ هستند و با سولفور آمونیوم رسوب سیاه سولفور نیکل میدهند که تنها در اسید حل میشود (یکی از طرق شاسایی نمکهای نیکل)، نیکل را برای سکه زدن پشیز بکار میبرند و برای ساختن گلوله های توپ و بمب ها نیز استعمال میشود. بعلاوه از آن برای آب نیکل کاری استفاده میکنند (ملحی که جهت آب نیکل کاری بکار میرود سولفات مضاعف نیکل و آمونیوم است، مسکوکی است برابر 5 سنت معمول در ایالات متحده امریکا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیتر
تصویر نیتر
فرانسوی شوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیکل
تصویر نیکل
((کِ))
فلزی است نقره ای رنگ و براق از خانواده آهن و بسیار صیقل پذیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیل
تصویر نیل
((نَ یا نِ))
رسیدن به مطلوب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیل
تصویر نیل
ماده ای است آبی رنگ که از برگ انواع درختچه نیل به دست می آید، درختچه ای است از تیره پروانه واران، دارای برگ های مرکب و گل های قرمز یا صورتی، بیشتر به منظوراستفاده ماده آبی رنگ از برگ آن ها کشت می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیت
تصویر نیت
آهنگ، خواست، خواسته
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع دهستان ناتل کنار نور
فرهنگ گویش مازندرانی
نشستن
فرهنگ گویش مازندرانی