جدول جو
جدول جو

معنی نیاگاهانیدن - جستجوی لغت در جدول جو

نیاگاهانیدن(لُ)
مقابل آگاهانیدن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گِکَ دَ)
تنبیه. (زوزنی) (ترجمان القرآن). تأذن. (ترجمان القرآن) (المصادر زوزنی) (دهار). تعلیم. (دهار). اعلام. مطلع ساختن. آگاه کردن. آگاهانیدن: ممکن است... بدانچه واقف است از سر من او را بیاگاهاند. (کلیله و دمنه). و معتمدی بنزدیک انوشیروان فرستاد و از صورت حال بیاگاهانید. (کلیله و دمنه). و رجوع به آگاهانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(طَ مَ بُ دَ)
نیاگاهانیدن. خبر ندادن. آگاه نکردن. ناآگاهانیدن. مقابل آگاهانیدن
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ / دِ)
آگاه نکرده. بی خبر. مقابل آگاهانیده
لغت نامه دهخدا
(لَءْظْ)
ناگاهانیدن. نیاگاهانیدن
لغت نامه دهخدا