غیرقابل گفتن. مقابل گفتنی: سخن از دو نوع است یکی نادانستنی و نگفتنی. (منتخب قابوسنامه ص 46) ، راز. سرّ: گفتا نگفتنی است سخن ورچه محرمی درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش. حافظ
غیرقابل گفتن. مقابل گفتنی: سخن از دو نوع است یکی نادانستنی و نگفتنی. (منتخب قابوسنامه ص 46) ، راز. سِرّ: گفتا نگفتنی است سخن ورچه محرمی درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش. حافظ
چیزی که سزاوار گفتن نباشد. چیزی که نباید گفت و نمیتوان گفت. (ناظم الاطباء). ناسزا. لغو. ناشایسته. آنچه گفتن آن زشت و ناپسندیده است. که گفتن را نشاید: نامردمی نورزی، ورزی تو مردمی ناگفتنی نگوئی، گوئی تو گفتنی. منوچهری. که بیدار و باشرم و آهسته بود ز ناگفتنی ها زبان بسته بود. نظامی. به گفتار ناگفتنی درمپیچ. نظامی. دهان گو ز ناگفتنی ها نخست بشوی آنگه از خوردنیها بشست. سعدی (بوستان ص 155). ، آنچه که نباید اظهار کرد. راز نهفتنی: چنانت دهم گوشمال نفس که ناگفتنی را نگوئی به کس. نظامی. مگو ناگفتنی در پیش اغیار نه با اغیار با محرم ترین یار. نظامی
چیزی که سزاوار گفتن نباشد. چیزی که نباید گفت و نمیتوان گفت. (ناظم الاطباء). ناسزا. لغو. ناشایسته. آنچه گفتن آن زشت و ناپسندیده است. که گفتن را نشاید: نامردمی نورزی، ورزی تو مردمی ناگفتنی نگوئی، گوئی تو گفتنی. منوچهری. که بیدار و باشرم و آهسته بود ز ناگفتنی ها زبان بسته بود. نظامی. به گفتار ناگفتنی درمپیچ. نظامی. دهان گو ز ناگفتنی ها نخست بشوی آنگه از خوردنیها بشست. سعدی (بوستان ص 155). ، آنچه که نباید اظهار کرد. راز نهفتنی: چنانت دهم گوشمال نفس که ناگفتنی را نگوئی به کس. نظامی. مگو ناگفتنی در پیش اغیار نه با اغیار با محرم ترین یار. نظامی
لایق گفتن. (آنندراج). سزاوار گفتن. آنچه گفتن آن لازم باشد: سخن گفته شد گفتنی هم نماند من از گفته خواهم یکی با تو راند. فردوسی. همه گفتنی ها بدو بازگفت همه رازها برگشاد از نهفت. فردوسی. همانگه بگفت آنچه بد گفتنی همه درپذیرفت پذرفتنی. فردوسی. نامردمی نورزی ورزی تو مردمی ناگفتنی نگویی گویی تو گفتنی. منوچهری. پیر بخاری را صلتی دادند و وزیر ویرا بخواند و آنچه گفتنی بود جواب پیغامها با وی بگفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 500). آنچه گفتنی و نهادنی بود بنهادند و بگفتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 395). و از این بود که زکریا در شریعت روزه داشتی از گفتنی و خوردنی. (قصص الانبیاء ص 202). مدح شه چون جابجا منزل به منزل گفتنی است ماندن مداح یکجا برنتابد بیش از این. خاقانی
لایق گفتن. (آنندراج). سزاوار گفتن. آنچه گفتن آن لازم باشد: سخن گفته شد گفتنی هم نماند من از گفته خواهم یکی با تو راند. فردوسی. همه گفتنی ها بدو بازگفت همه رازها برگشاد از نهفت. فردوسی. همانگه بگفت آنچه بد گفتنی همه درپذیرفت پذرفتنی. فردوسی. نامردمی نورزی ورزی تو مردمی ناگفتنی نگویی گویی تو گفتنی. منوچهری. پیر بخاری را صلتی دادند و وزیر ویرا بخواند و آنچه گفتنی بود جواب پیغامها با وی بگفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 500). آنچه گفتنی و نهادنی بود بنهادند و بگفتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 395). و از این بود که زکریا در شریعت روزه داشتی از گفتنی و خوردنی. (قصص الانبیاء ص 202). مدح شه چون جابجا منزل به منزل گفتنی است ماندن مداح یکجا برنتابد بیش از این. خاقانی
نهفته ماندن پوشیدگی. توضیح دوره ای که عوامل بیماری زا (میکربها) در بدن بدون علایم ظاهری و آشکار پیشروی میکنند و کم کم سلامت بدن مریض را مختل میسازند و بمرحله ای میرسانند که غفلتا علایم ظاهری مرض آشکار میشود: دوره کمون
نهفته ماندن پوشیدگی. توضیح دوره ای که عوامل بیماری زا (میکربها) در بدن بدون علایم ظاهری و آشکار پیشروی میکنند و کم کم سلامت بدن مریض را مختل میسازند و بمرحله ای میرسانند که غفلتا علایم ظاهری مرض آشکار میشود: دوره کمون
آنکه رفتنی نیست آن کس که نرود ماندنی، آنچه که نباید کرد نکردنی: (بلکه از متسوقان و مضربان و عاقبت نانگران و جوانان کار نادیدگان نیز کارها رفته است نارفتنی)
آنکه رفتنی نیست آن کس که نرود ماندنی، آنچه که نباید کرد نکردنی: (بلکه از متسوقان و مضربان و عاقبت نانگران و جوانان کار نادیدگان نیز کارها رفته است نارفتنی)