جدول جو
جدول جو

معنی نگفتنی - جستجوی لغت در جدول جو

نگفتنی
(نَ گُ تَ)
غیرقابل گفتن. مقابل گفتنی: سخن از دو نوع است یکی نادانستنی و نگفتنی. (منتخب قابوسنامه ص 46) ، راز. سرّ:
گفتا نگفتنی است سخن ورچه محرمی
درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش.
حافظ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
ترس و اندیشه، دلواپسی، چشمداشت، انتظار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگفتنی
تصویر ناگفتنی
آنچه شایستۀ گفتن نباشد، آنچه نباید گفت، برای مثال مگو ناگفتنی در پیش اغیار / نه با اغیار با محرم ترین یار (نظامی۲ - ۲۴۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گفتنی
تصویر گفتنی
درخور گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهفتگی
تصویر نهفتگی
نهفته ماندن، پوشیدگی، دورۀ کمون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بافتنی
تصویر بافتنی
درخور بافتن، لباسی که بافته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(نَ گِ رِ تَ / نَ رِ تَ)
مقابل گرفتنی. رجوع به گرفتنی شود
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ)
چیزی که سزاوار گفتن نباشد. چیزی که نباید گفت و نمیتوان گفت. (ناظم الاطباء). ناسزا. لغو. ناشایسته. آنچه گفتن آن زشت و ناپسندیده است. که گفتن را نشاید:
نامردمی نورزی، ورزی تو مردمی
ناگفتنی نگوئی، گوئی تو گفتنی.
منوچهری.
که بیدار و باشرم و آهسته بود
ز ناگفتنی ها زبان بسته بود.
نظامی.
به گفتار ناگفتنی درمپیچ.
نظامی.
دهان گو ز ناگفتنی ها نخست
بشوی آنگه از خوردنیها بشست.
سعدی (بوستان ص 155).
، آنچه که نباید اظهار کرد. راز نهفتنی:
چنانت دهم گوشمال نفس
که ناگفتنی را نگوئی به کس.
نظامی.
مگو ناگفتنی در پیش اغیار
نه با اغیار با محرم ترین یار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ)
لایق گفتن. (آنندراج). سزاوار گفتن. آنچه گفتن آن لازم باشد:
سخن گفته شد گفتنی هم نماند
من از گفته خواهم یکی با تو راند.
فردوسی.
همه گفتنی ها بدو بازگفت
همه رازها برگشاد از نهفت.
فردوسی.
همانگه بگفت آنچه بد گفتنی
همه درپذیرفت پذرفتنی.
فردوسی.
نامردمی نورزی ورزی تو مردمی
ناگفتنی نگویی گویی تو گفتنی.
منوچهری.
پیر بخاری را صلتی دادند و وزیر ویرا بخواند و آنچه گفتنی بود جواب پیغامها با وی بگفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 500). آنچه گفتنی و نهادنی بود بنهادند و بگفتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 395). و از این بود که زکریا در شریعت روزه داشتی از گفتنی و خوردنی. (قصص الانبیاء ص 202).
مدح شه چون جابجا منزل به منزل گفتنی است
ماندن مداح یکجا برنتابد بیش از این.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(لُ)
مقابل گفتن:
سخن گرچه با وی زهازه بود
نگفتن هم از گفتنش به بود.
نظامی
لغت نامه دهخدا
نهفته ماندن پوشیدگی. توضیح دوره ای که عوامل بیماری زا (میکربها) در بدن بدون علایم ظاهری و آشکار پیشروی میکنند و کم کم سلامت بدن مریض را مختل میسازند و بمرحله ای میرسانند که غفلتا علایم ظاهری مرض آشکار میشود: دوره کمون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
بینندگی، اضطراب، دلواپسی، تامل
فرهنگ لغت هوشیار
لایق نشستن، شایسته جلوس در مجلس و بارگاه مقابل ایستادنی: و آن شصت مرد عیار پیشه هرکه نشستنی بود بنشستند و هرکه ایستادنی بود با یستادند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبشتنی
تصویر نبشتنی
قابل نوشتن شایسته تحریر: کاغذ بردتاآنچه نبشتنی است نبشته آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نپشتنی
تصویر نپشتنی
شایسته نوشتن نوشتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگشتنی
تصویر ناگشتنی
تبدیل ناپذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارفتنی
تصویر نارفتنی
آنکه رفتنی نیست آن کس که نرود ماندنی، آنچه که نباید کرد نکردنی: (بلکه از متسوقان و مضربان و عاقبت نانگران و جوانان کار نادیدگان نیز کارها رفته است نارفتنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگفتنی
تصویر ناگفتنی
ناشایسته، ناسزا، لغو
فرهنگ لغت هوشیار
لایق گفتن سزاوار گفتن، آنچه گفتن آن لازم باشد: در طالع تو چند سخن گفتنی همی بینم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بافتنی
تصویر بافتنی
هر چیز لایق بافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
چشم داشت، انتظار، تشویش، دلواپسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناگفتنی
تصویر ناگفتنی
غیر قابل بیان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نهفتگی
تصویر نهفتگی
اختفا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
تشویش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گفتنی
تصویر گفتنی
شایان ذکر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
Apprehensiveness, Consternation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
appréhension, consternation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
bezorgdheid, consternatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
Besorgnis, Bestürzung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
apreensão, consternação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
тривожність , занепокоєння
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
тревога , ужас
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
obawa, konsternacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
aprensión, consternación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
apprensione, costernazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی