جدول جو
جدول جو

معنی نکورفتار - جستجوی لغت در جدول جو

نکورفتار
(نِ رَ)
نکوسیرت. نیکوروش. خوش رفتار. خلیق. مهربان
لغت نامه دهخدا
نکورفتار
خوشرفتار و خلیق و مهربان
تصویری از نکورفتار
تصویر نکورفتار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نِ رَ)
نکورفتار بودن. رجوع به نکورفتار شود
لغت نامه دهخدا
(نِ گُ)
نکوگوی. خوش سخن. نیکوکلام. که گفتاری خوش و پسندیده دارد
لغت نامه دهخدا
(رَ)
خوش رفتار
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو رَ)
نوبه پاآمده. نوقدم. (از آنندراج). کودکی که به تازگی راه رفتن را آموخته است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ رَ)
کسی که رفتار سریع ندارد. کندرو:
سعدیا دعوی بی صدق به جایی نرسد
کندرفتار و به گفتار چنین سرتیزیم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(نِ گُ)
نکوگفتار بودن. رجوع به نیکوگفتاری و نکوگفتار شود
لغت نامه دهخدا
(نِ رُ)
نکوچهر. (یادداشت مؤلف). نکوروی. خوش سیما
لغت نامه دهخدا
(گُ)
نکوگوی. نیکوبیان. خوش گفتار
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نیکوروش. که رفتاری خوب و پسندیده دارد. خوش رفتار
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
که رفتار کج دارد. رونده براه ناراست و ناهموار. (ناظم الاطباء) :
آنکه دزدی کند از این گفتار
پنج پای است زشت و کجرفتار.
سنائی.
سعدیا راست روان گوی سعادت بردند
راستی کن که بمنزل نرسد کجرفتار.
سعدی.
- فلک کجرفتار، ناسازگار. غیر موافق.
، بدذات. مفسد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
بدسلوک. کسی که رفتارش ناراست و ناهموار باشد. کج رفتار. که بر مراد کس نرود. که خلاف مراد کس رود، کوزپشت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
فرقۀ سلاطین و گروه حکام و ارباب اسلحه و سپاه پیشه را گویند و به پهلوی رتیشتار و جمع آن رتیشتاران، و نورستاران جمع نورستار که سلاطین و امیران و پهلوانان باشند. (انجمن آرا) (آنندراج). سپاه. سپاهی با نظام و ترتیب. (ناظم الاطباء) (مصحف رتیشتار؟) ، دارالاعیان که مجلس سنا باشد (؟). (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خوش بیان، خوش سخن، خوش کلام، خوش گفتار
متضاد: بدگفتار
فرهنگ واژه مترادف متضاد