جدول جو
جدول جو

معنی نکاثه - جستجوی لغت در جدول جو

نکاثه(نُ ثَ)
شکسته و ریزۀ مسواک که در دهان بماند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) ، پاره های گسستۀ سر رسن. (منتهی الارب) (آنندراج). پاره های گسستۀ سر ریسمان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ ثَ)
نفس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغه). شدیدالنکیثه، شدیدالنفس. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، سرشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). طبیعت. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (متن اللغه) ، عهدشکنی. خلاف و دروغ. (از منتهی الارب) (آنندراج). خلف. (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، کار دشوار که در آن قوم عهد و پیمان شکنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). امر صعب. (متن اللغه). سختی. (مهذب الاسماء) ، غایت کوشش. (منتهی الارب). غایت کوشش و جهد. (ناظم الاطباء). اقصی المجهود. (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، قوت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). توانائی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ / رِ)
ناکار. بیکار. (فرهنگ لغات شاهنامۀ ولف ص 255). مربوط به فرهنگ لغات شاهنامه است، بی قیمت. بی ارزش. (فرهنگ خطی). بی قدر. ناکس. بی کاره. بی فایده. بی حاصل. ناچیز. (ناظم الاطباء). نابه کار
لغت نامه دهخدا
(فَ)
نقیب و پذیرفتار قوم گردیدن و تکیه جای و معتمد قوم شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ازمتن اللغه). نکوب. (از اقرب الموارد). تکیه گاه و معتمد قوم بودن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نُ کَ ءَ)
فلان زکاءه نکاءه، او می گزارد حق را و درنگ نمی کند در آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(نَ /نُ کَ ءَ)
شکوفۀ رافه. (منتهی الارب) (آنندراج). شکوفۀ طرثوث. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(نَ لَ / لِ)
نکالت. (ناظم الاطباء). رجوع به نکالت شود
لغت نامه دهخدا
(نُ ثَ)
دم که دردمند سینه به دهن می زند. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه را که دردمند سینه از دهن بیرون می اندازد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خونی که بیمار مصدور از دهن تف کند. (از متن اللغه). آنچه مصدور از خون و خلط بیرون افکند. (یادداشت مؤلف) ، آنچه از دهان به دمیدن فرواندازد از ریزۀ مسواک و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَفْ فا ثَ)
زن جادوگر. ساحر. دمنده. تأنیث نفاث. رجوع به نفاث و نیز رجوع به نفاثات شود
لغت نامه دهخدا
(نُ)
آبله ریزه که در دهان شتر برآید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). لغتی است در لکاث. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
نفاثه در فارسی مونث نفاث دمنده فوت کننده، جادوگر زن مونث نفاث، جمع نفاثات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکایه
تصویر نکایه
نکایت در فارسی پیروزی بر دشمن، کشتن زخم رساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکاره
تصویر نکاره
بیکاره، بی فایده، بی حاصل، ناچیز
فرهنگ لغت هوشیار