جدول جو
جدول جو

معنی نپخته - جستجوی لغت در جدول جو

نپخته
ناپخته، پخته نشده، خام، نارس
تصویری از نپخته
تصویر نپخته
فرهنگ فارسی عمید
نپخته
خام. پخته ناشده. (ناظم الاطباء). مقابل پخته، در میوه ها، نارس. کال. خام، بی تجربه. خام. غیرمجرب
لغت نامه دهخدا
نپخته
پخته نشده خام، کال نارس (میوه)، بی تجربه نامجرب
تصویری از نپخته
تصویر نپخته
فرهنگ لغت هوشیار
نپخته
((نَ پُ تِ))
پخته نشده، کال، نارس، کنایه از بی تجربه و ناآزموده
تصویری از نپخته
تصویر نپخته
فرهنگ فارسی معین
نپخته
خام، نارس، بی تجربه
متضاد: پخته
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناپخته
تصویر ناپخته
نپخته، پخته نشده، خام، کنایه از بی تجربه، نا آزموده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پخته
تصویر پخته
غذای طبخ شده و قابل خوردن، مقابل خام، میوۀ رسیده، کنایه از شخص باتجربه، کاردان، عاقل و دانا، برای مثال بسیار سفر باید تا پخته شود خامی / صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی (سعدی۲ - ۵۸۷)
فرهنگ فارسی عمید
(فَ غَ دَ / دِ)
نپخته. هنوز پخته ناشده. طبخ نشده. (ناظم الاطباء). در غذاها، گوشت و امثال آن. غیرمطبوخ. پخته نشده. خام. نی ّ. اسلغ. عفص. (بحرالجواهر) :
که ناپخته نیکوتر از نیم خام.
امیرخسرو.
، در میوه ها: نرسیده. کال. نارس. خام. نارسیده. فج ّ:
گلشن آتش بزنید وز سر گلبن و شاخ
نارسیده گل و ناپخته ثمر بگشائید.
خاقانی.
، بی تجربه. ناشی. ناآزموده. غیرمجرّب. نامجرّب. ناآزموده کار. ناواردبکار. کار نادیده. بی احتیاط. سبک رای. سبکسر:
چو ناپخته آمد ز سختی بجوش
یکی گفتش از چاه زندان خموش.
سعدی.
نالیدن عاشقان دلسوز
ناپخته مجاز می شمارد.
سعدی.
فردا به داغ دوزخ ناپخته ای بسوزد
کامروز آتش عشق از وی نبرد خامی.
سعدی.
، ناسخته. ناسنجیده:
هر چه ناکردۀ عزم تو قضا فسخ شمرد
هرچه ناپختۀ حزم تو قدر خام گرفت.
انوری.
- بچّۀناپخته، بچّۀ ناتمام.
- چرم ناپخته، چرم دباغی نشده:
شه آن چرم ناپختۀ نیم خام
بدرد بخاید به حرصی تمام.
نظامی.
- خط ناپخته، خطی که از روی دستور و تعلیم خطنباشد. خط نازیبا.
- کلام ناپخته، سخن ناسخته. نسنجیده. بدون فکر
لغت نامه دهخدا
(نِ پِ تَ / تِ)
مکتوب. نوشته. نبشته. رجوع به نوشته و نبشته شود
لغت نامه دهخدا
نسنجیده. ناسخته. مقابل سخته:
چون که نسخته سخن سرسری
هست بر گوهریان گوهری.
نظامی
لغت نامه دهخدا
آنچه که پخته نشده طبخ نشده، نرسیده کال (میوه)، بی تجربه ناآزموده مقابل پخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نپشته
تصویر نپشته
نوشته، مکتوب نامه
فرهنگ لغت هوشیار
گوسفند سه یا چهار ساله نر. آنچه باتش پزند تا در خور استفاده گردد آنچه باتش گرم و نرم و قابل خوردن شده طبخ شده مقابل خام نپخته، رسیده یانع نضیج مقابل نارسیده نرسیده نارس خام کال. یا میوه پخته. میوه رسیده، تمام کامل بی عیب و نقص، آنکه از افراط و تفریط اندیشه بیرونستظزموده با تدبیرنیک اندیشیده جا افتاده مجرب گران سنگ محتاط فهمیده. سنجیده منتبه. یا مرد زن پخته. مرد زن مجرب، دانا عاقل، واصل، جمع پختگان. یا پختگان حقیقت. دانایان اسرار واصلان حق، رنگی که بحد اشباع رسیده باشد، گل شکل گرفته پس از بیرون آمدن از کوره مقابل خام. یا خط پخته. خطی نیکو که از روی تعلیم و دستور باشد که صاحب آن بسیار کتابت کرده باشد، یا زر پخته. که از غل و غش پاک کرده باشند زر گداخته زرناب. یا کاغذ پخته. کاغذی که آهار و مهره داشته باشد، یا نان پخته. نعمتی که با رنج بدست آمده باشد: خدا نان پخته ای برایش رسانده. یا نوشته (کتاب) پخته. که مطالب آن با تحقیق و مطالعه دقیق نوشته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخته
تصویر نخته
آهنی ازلگام که دردهان اسب و غیره افتدافساربدون دهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخته
تصویر پخته
((پُ تِ))
رسیده، تمام، کامل، باتدبیر، آزموده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخته
تصویر نخته
((نُ تَ یا تِ))
آهنی از لگام که در دهان اسب و غیره افتد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پخته
تصویر پخته
((پَ تِ))
پنبه
فرهنگ فارسی معین
خام، نامطبوخ، بی تجربه، ناشی، کال، نارس
متضاد: پخته، رسیده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از پخته
تصویر پخته
Cooked
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پخته
تصویر پخته
cuit
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پخته
تصویر پخته
調理済みの
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پخته
تصویر پخته
מבושל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پخته
تصویر پخته
पका हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پخته
تصویر پخته
dimasak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پخته
تصویر پخته
ปรุงสุก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پخته
تصویر پخته
gekookt
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پخته
تصویر پخته
варёный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پخته
تصویر پخته
cocido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پخته
تصویر پخته
cotto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پخته
تصویر پخته
cozido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پخته
تصویر پخته
煮熟的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پخته
تصویر پخته
gotowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پخته
تصویر پخته
варений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پخته
تصویر پخته
gekocht
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پخته
تصویر پخته
조리된
دیکشنری فارسی به کره ای