جدول جو
جدول جو

معنی نونوار - جستجوی لغت در جدول جو

نونوار
کسی که تازه سر و وضع خوب پیدا کرده، آنکه تازه به نوایی رسیده
تصویری از نونوار
تصویر نونوار
فرهنگ فارسی عمید
نونوار
(نَ / نُو نَ)
در تداول، کسی که تهیدست بوده و سر و وضعی درست نداشته و بسبب اتفاقی یا انعام و بخشش کسی به نوائی رسیده و سر و وضع خود را تغییر داده و زندگیش را سامان بخشیده. (از فرهنگ عامیانۀ جمال زاده).
- نونوار شدن، پس از آنکه جامه های مندرسی داشت البسۀ نو و گران قیمت دارا شدن. (یادداشت مؤلف). از فقر و فلاکت خلاص یافتن. جامۀ خلقان و کهنه را به نو بدل کردن
لغت نامه دهخدا
نونوار
((نُ. نَ))
کسی که تازه به مالی رسیده و به آراستن سر و وضع ظاهر خود پرداخته باشد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوشیار
تصویر نوشیار
(پسرانه)
یار شیرین چون عسل، یار بی مرگ، نام پسرعموی گرشاسپ در گرشاسپ نامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوبهار
تصویر نوبهار
(دخترانه)
معشوق، زن زیبارو، آغاز فصل بهار، فصل بهار، نام آتشکده ای در بلخ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بوندار
تصویر بوندار
(دخترانه)
دارای بوی خوش (نگارش کردی: بندار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بولوار
تصویر بولوار
خیابانی عریض با درخت کاری و گل در وسط آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوبهار
تصویر نوبهار
معشوقۀ زیبا، در اصل نام معبدی بودایی در بلخ بوده که بت های زیبا در آن قرار داشته است
شبستان، حرم سرا، برای مثال فرودآمد از تخت سام سوار / به پرده درآمد سوی نوبهار (فردوسی - ۱/۱۶۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوبهار
تصویر نوبهار
اول بهار، آغاز فصل بهار
گل، شکوفه یا سبزۀ تازه روییده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوگوار
تصویر سوگوار
مصیبت دیده، ماتم زده، ماتم دار، عزادار، غمگین، سوگ دار، سوگ زده، سوگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نونهال
تصویر نونهال
نوجوان، آنکه تازه به سن جوانی رسیده، تازه جوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگوار
تصویر ناگوار
نامطبوع، ناخوشایند مثلاً حوادث ناگوار، بدمزه، خوراکی که در معده هضم نشود، امتلا، سوء هاضمه، تخمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
کسی که تازه به سن جوانی رسیده، تازه جوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نونیاز
تصویر نونیاز
سالک مبتدی، کنایه از تازه عاشق
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نُو نَ)
در تداول، آنکه بنوی صاحب مالی شده. عامه آن را نونوار گویند. (یادداشت مؤلف). تازه به نوا رسیده. رجوع به نونوار شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو سَ)
آنکه تازه شروع به سواری کرده باشد. (آنندراج) :
همی نوسواریش پنداشتند
چو خود از سر شاه برداشتند.
فردوسی.
دیگری دارد عنانت همچو طفل نوسوار
گرچه در ظاهر عنان اختیارت داده اند.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
مجموع افرای که در یک خانه زیست کنند واحدی که شامل پدر و مادر و فرزندان آنان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوکواره
تصویر نوکواره
هرزه گوی پر گوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نونهال
تصویر نونهال
درخت جوان، تازه، کاشته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشخوار
تصویر نوشخوار
آنکه بلذت چیزی را خورد شاد خوار، نشخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشگوار
تصویر نوشگوار
در گوارایی چون آب زندگانی (زیرا که چشمه نوش چشمه آب حیوان است) : (نوش ساقی و جام نوشگوار گرم تر کرده عشق را بازار) (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوبهار
تصویر نوبهار
آغاز فصل بهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
پسری که تازه پا بمرحله جوانی گذاشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه شتر و گاه و گوسفند و امثال آن خورده باشند و باز از معده بدهن آورند و بجوند و فرو برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگوار
تصویر ناگوار
چیز بد هضم که زود گوارا نشود، تحلیل نرفته، هضم نشده، سنگین
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که تهدیست بوده و سر و وضعی درست نداشته و بسبب اتفاقی یا انعام و بخشش کسی بنوایی رسیده و سر و وضع خود را تغییر داده و زندگیش را سامان بخشیده (ازفرعا. جما) : (کوری چشم کس که خواست نبیند ما و تو باشیم نو نوار علی جان خ) (عارف. دویان. چا. تهران 1337 ص 314)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخوار
تصویر ناخوار
مشکل، دشوار، ناهموار، غلیظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خونخوار
تصویر خونخوار
خونریز، قتال، ظالم، ستمگر
فرهنگ لغت هوشیار
میدان و خیابانی که باغچه ها و چمن ها و درختان بسیار دارد و محل گردش عموم است، بلوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوکوار
تصویر سوکوار
مصیبت زده ماتم دار، اندوهگین غمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوگوار
تصویر سوگوار
ماتمزده، عزادار مصیبت زده، ماتم زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خونبار
تصویر خونبار
هر چیزی که آغشته به خون باشد
فرهنگ لغت هوشیار
خیابان پهنی که وسط آن درخت و گل و گیاه باشد و به دو قسمت مساوی تقسیم شود، چارباغ (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناگوار
تصویر ناگوار
نامطبوع، وخیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نوشتار
تصویر نوشتار
کتاب، مقاله، مکتوب
فرهنگ واژه فارسی سره