جدول جو
جدول جو

معنی نوشیدنی - جستجوی لغت در جدول جو

نوشیدنی
(دَ)
آنچه لایق نوشیدن است. (فرهنگ فارسی معین). که قابل آشامیدن است، آنچه بنوشند. (از فرهنگ فارسی معین). آشامیدنیها اعم از الکلی یا غیرالکلی.
- نوشیدنی سرد، از قبیل شربت ها، مشروب های الکلی.
- نوشیدنی گرم، از قبیل چای، قهوه و مانند آن
نیوشیدنی. رجوع به نیوشیدن و نوشیدن (مدخل دوم) شود
لغت نامه دهخدا
نوشیدنی
آنچه که لایق نوشیدن است، آنچه که بنوشد: (نوشیدنی سرد موجود است)
تصویری از نوشیدنی
تصویر نوشیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
نوشیدنی
آشامیدنی، شربت، نوشابه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پوشیدنی
تصویر پوشیدنی
جامه، لباس، پوشاک، ویژگی آنچه باید پنهان نگه داشته شود، سزاوار پنهان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
خوردن آب یا مایع دیگر، آشامیدن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
قابل خوشیدن. قابل خشک شدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
شنیدنی. قابل استماع
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ناآشامیدنی. نیاشامیدنی. غیرمشروب. غیرقابل شرب. که از در نوشیدن نیست. که نوشیدن را نشاید. که نتوان یا نباید آن را آشامید
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
شرب. آشامیدگی. (ناظم الاطباء) ، جرعه (؟). (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ شی دَ)
که قابل دوشیدن نیست. که نتوان دوشیدش. مقابل دوشیدنی. رجوع به دوشیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
چیزی در خور پوشیدن. که توان پوشید. آنچه که پوشیدن را سزد. لایق پوشیدن. هر چه پوشیده شود، جامه. لباس. پوشاک. کسوه: گفتند شاها هر یکی (از فیل گوشان) چند گزی اند. برهنه و دو گوش دارند چون گوش فیل، نه افکندنی دارند و نه پوشیدنی. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی).
ز گستردنیها و از بیش و کم
ز پوشیدنیها و گنج و درم.
فردوسی.
همان جامه و تخت و اسب و ستام
ز پوشیدنیها که بردند نام.
ببخشید (خسرو پرویز) بر فیلسوفان روم
برفتند شادان از آن مرز و بوم.
فردوسی.
بدرویش بخشید چندی درم
ز پوشیدنیها و از بیش و کم.
فردوسی.
ز پوشیدنی هم ز افکندنی
ز گستردنی هم ز آکندنی.
فردوسی.
ز پوشیدنیها و از خوردنی
نیازش نبودی و گستردنی.
فردوسی.
ز پوشیدنی هم ز گستردنی
ز افکندنی هم پراکندنی.
فردوسی.
نه افکندنی هست و نه خوردنی
نه پوشیدنی و نه گستردنی.
فردوسی.
ز پوشیدنی یا ز گستردنی
همه بی نیازیم و ازخوردنی.
فردوسی.
مرا خورد و پوشیدنی زین جهان
بس از شهریار آشکار و نهان.
فردوسی.
فرستاد هر گونه ای خوردنی
ز پوشیدنی هم ز گستردنی.
فردوسی.
همه کار مردم نبودی ببرگ
که پوشیدنیشان همی بود برگ.
فردوسی.
ز پوشیدنی هم ز آکندنی
ز هر سو بیاورد آوردنی.
فردوسی.
هر آنچش ببایست از خوردنی
ز پوشیدنی هم ز گستردنی.
فردوسی.
ز پوشیدنیها و افکندنی
ز گستردنی و پراکندنی.
فردوسی.
ز گستردنی هم ز پوشیدنی
بباید بهائی و بخشیدنی.
فردوسی.
از او (کیومرث) اندر آمد همی پرورش
که پوشیدنی نو بد و نو خورش.
فردوسی.
، درخور نهفتن. نهفتنی. سزاوار پنهان کردن. پنهان کردنی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
قابل و لایق کوشیدن. آنچه کوشیدن را شایسته باشد:
نه کوشیدنی کآن تن آرد به رنج
روان را بپیچانی از آز گنج.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(شی دَ)
لایق و سزاوار دوشیدن. درخور دوشیدن، حیوان شیرده. (ناظم الاطباء). گاو. گوسفند و بز و جز آن که از آن شیر دوشند. دوشا. دوشائی. دوشایی:
دگر چارپایان دوشیدنی
ز گستردنی و ز پوشیدنی.
فردوسی.
مر او را ز دوشیدنی چارپای
ز هر یک هزار آمدندی بجای.
فردوسی.
رجوع به دوشیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پوشیدنی
تصویر پوشیدنی
لایق پوشیدن جامه لباس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوشیدنی
تصویر دوشیدنی
لایق و سزاوار دوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
((دَ))
آشامیدن
فرهنگ فارسی معین
پوشاک، جامه، رخت، لباس، ملبوس، نهفتنی، سر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
Drink
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
boire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
beber
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
পান করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
飲む
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
kunywa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
마시다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
bere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
पीना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
beber
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
trinken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
drinken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
пити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
пить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
pić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
לשתות
دیکشنری فارسی به عبری