نزاکه. مصدر جعلی فارسیان متعرب است که از مادۀ نازک تراشیده اند و عبارت است از اظهار نازک مزاجی خود به قبول کاری به سماجت و ابرام دیگران و با لفظ کردن و کشیدن و گذشتن مستعمل است. (از آنندراج). فارسیان اشتقاق این لفظ از لفظ نازک به طور عربی کرده اند و حال اینکه فارسی است و در عربی هیچ اصلی ندارد. (غیاث اللغات). - نزاکت کردن، اظهار نازک مزاجی خود کردن. (آنندراج) (غیاث اللغات). ، نازکی. لطافت. (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). ظرافت. زیبائی. (ناظم الاطباء) : از نزاکت رنگ گر بر چهرۀ گل بشکند خار از بی طاقتی در چشم بلبل بشکند. صائب. ، سلیقه. (فرهنگ نظام) ، نرمی. ملاست. ملایمت. آهستگی. مبادی آدابی. (ناظم الاطباء). - بانزاکت، مبادی آداب. ظریف. (ناظم الاطباء). - بی نزاکت، بی ظرافت. بی ادب. بداخلاق. بی زینت. ناآراسته. ناپاک. کثیف. (ناظم الاطباء)
نزاکه. مصدر جعلی فارسیان متعرب است که از مادۀ نازک تراشیده اند و عبارت است از اظهار نازک مزاجی خود به قبول کاری به سماجت و ابرام دیگران و با لفظ کردن و کشیدن و گذشتن مستعمل است. (از آنندراج). فارسیان اشتقاق این لفظ از لفظ نازک به طور عربی کرده اند و حال اینکه فارسی است و در عربی هیچ اصلی ندارد. (غیاث اللغات). - نزاکت کردن، اظهار نازک مزاجی خود کردن. (آنندراج) (غیاث اللغات). ، نازکی. لطافت. (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). ظرافت. زیبائی. (ناظم الاطباء) : از نزاکت رنگ گر بر چهرۀ گل بشکند خار از بی طاقتی در چشم بلبل بشکند. صائب. ، سلیقه. (فرهنگ نظام) ، نرمی. ملاست. ملایمت. آهستگی. مبادی آدابی. (ناظم الاطباء). - بانزاکت، مبادی آداب. ظریف. (ناظم الاطباء). - بی نزاکت، بی ظرافت. بی ادب. بداخلاق. بی زینت. ناآراسته. ناپاک. کثیف. (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان گسکرات بخش صومعه سرای شهرستان فومن در 17 هزارگزی شمال غربی صومعه سرا، در جلگۀمعتدل هوای مرطوبی واقع است و 342 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه ماسال، محصولش برنج و توتون سیگار، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است از دهستان گسکرات بخش صومعه سرای شهرستان فومن در 17 هزارگزی شمال غربی صومعه سرا، در جلگۀمعتدل هوای مرطوبی واقع است و 342 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه ماسال، محصولش برنج و توتون سیگار، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
شخصی که تازه صیادی اختیار کرده باشد. (آنندراج). کسی که تازه نخجیر کردن را آموخته باشد. (ناظم الاطباء). تازه شکارچی. شکارچی تازه کار و ناماهر: خون ما را نوشکاران بی محاباریختند همچو برگ لاله در دامان صحرا ریختند. ؟ (از آنندراج)
شخصی که تازه صیادی اختیار کرده باشد. (آنندراج). کسی که تازه نخجیر کردن را آموخته باشد. (ناظم الاطباء). تازه شکارچی. شکارچی تازه کار و ناماهر: خون ما را نوشکاران بی محاباریختند همچو برگ لاله در دامان صحرا ریختند. ؟ (از آنندراج)
مردم فرومایه و بد. (منتهی الارب) (آنندراج). شرارالناس. (اقرب الموارد) (قاموس) (المنجد). مثل اینکه جمع نزیکه باشد. (منتهی الارب) ، شرور از بزها. (از ناظم الاطباء). شرارالمعزی. (اقرب الموارد) (ازتاج العروس). بز ردی و هیچکاره. (از منتهی الارب)
مردم فرومایه و بد. (منتهی الارب) (آنندراج). شرارالناس. (اقرب الموارد) (قاموس) (المنجد). مثل اینکه جمع نزیکه باشد. (منتهی الارب) ، شرور از بزها. (از ناظم الاطباء). شرارالمعزی. (اقرب الموارد) (ازتاج العروس). بز ردی و هیچکاره. (از منتهی الارب)
استقامت و درستی احوال. گویند: ترکتهم علی نزلاتهم، یعنی گذاشتم ایشان را بر استقامت و درستی احوال. (منتهی الارب) ، أی علی استقامه احوالهم. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (المنجد). زاد ابن سیده: ’لایکون الا فی حسن الحال’. (اقرب الموارد) ، منازل: ترکتهم علی نزلاتهم، گذاشتم ایشان را در منازل آنها. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
استقامت و درستی احوال. گویند: ترکتهم علی نزلاتهم، یعنی گذاشتم ایشان را بر استقامت و درستی احوال. (منتهی الارب) ، أی علی استقامه احوالهم. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (المنجد). زادَ ابن سیده: ’لایکون الا فی حسن الحال’. (اقرب الموارد) ، منازل: ترکتهم علی نزلاتهم، گذاشتم ایشان را در منازل آنها. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)