جدول جو
جدول جو

معنی نوزکات - جستجوی لغت در جدول جو

نوزکات
(نُو زِ)
از نوز به معنی نو به لهجۀ خوارزمی و کات به معنی حائط و کده، نام قریه ای است ظاهراً به بخارا. (یادداشت مؤلف). نیز رجوع به نوزکاث شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوکار
تصویر نوکار
کسی که تازه به کاری یا فراگرفتن هنری شروع کرده، تازه کار، کم تجربه
نوکر، خدمتکار مرد، مستخدم، چاکر
سپاهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نازعات
تصویر نازعات
هفتاد و نهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۶ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزاکت
تصویر نزاکت
ادب، خوش اخلاقی، خوی خوش، رفتار پسندیده، نازکی، لطافت، کنایه از پاکیزگی و آراستگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوزاد
تصویر نوزاد
طفلی که تازه به دنیا آمده، تازه زاییده شده
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نُو زَ)
بچه که تازه زبان باز کرده است. کودک که تازه به زبان آمده است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ زَ)
جمع واژۀ نزوه. رجوع به نزوه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ کَ)
نزاکه. مصدر جعلی فارسیان متعرب است که از مادۀ نازک تراشیده اند و عبارت است از اظهار نازک مزاجی خود به قبول کاری به سماجت و ابرام دیگران و با لفظ کردن و کشیدن و گذشتن مستعمل است. (از آنندراج). فارسیان اشتقاق این لفظ از لفظ نازک به طور عربی کرده اند و حال اینکه فارسی است و در عربی هیچ اصلی ندارد. (غیاث اللغات).
- نزاکت کردن، اظهار نازک مزاجی خود کردن. (آنندراج) (غیاث اللغات).
، نازکی. لطافت. (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). ظرافت. زیبائی. (ناظم الاطباء) :
از نزاکت رنگ گر بر چهرۀ گل بشکند
خار از بی طاقتی در چشم بلبل بشکند.
صائب.
، سلیقه. (فرهنگ نظام) ، نرمی. ملاست. ملایمت. آهستگی. مبادی آدابی. (ناظم الاطباء).
- بانزاکت، مبادی آداب. ظریف. (ناظم الاطباء).
- بی نزاکت، بی ظرافت. بی ادب. بداخلاق. بی زینت. ناآراسته. ناپاک. کثیف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مردم بددل و بداندرون را گویند. (برهان). ازگات
لغت نامه دهخدا
(شُ / شِ)
پر کردن مشک. (منتهی الارب). پر کردن مشکیزه. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(نَ کُ)
دهی است از دهستان گسکرات بخش صومعه سرای شهرستان فومن در 17 هزارگزی شمال غربی صومعه سرا، در جلگۀمعتدل هوای مرطوبی واقع است و 342 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه ماسال، محصولش برنج و توتون سیگار، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو شِ)
شخصی که تازه صیادی اختیار کرده باشد. (آنندراج). کسی که تازه نخجیر کردن را آموخته باشد. (ناظم الاطباء). تازه شکارچی. شکارچی تازه کار و ناماهر:
خون ما را نوشکاران بی محاباریختند
همچو برگ لاله در دامان صحرا ریختند.
؟ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
جمع واژۀ نازعه. رجوع به نازعه شود
لغت نامه دهخدا
(لَ / لُو زی یا)
حلوای بادام. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مردم فرومایه و بد. (منتهی الارب) (آنندراج). شرارالناس. (اقرب الموارد) (قاموس) (المنجد). مثل اینکه جمع نزیکه باشد. (منتهی الارب) ، شرور از بزها. (از ناظم الاطباء). شرارالمعزی. (اقرب الموارد) (ازتاج العروس). بز ردی و هیچکاره. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
آنچه از شبنم و تگرگ و باران و برف بر زمین افتد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ کَ)
نوشکفته. رجوع به نوشکفته شود
لغت نامه دهخدا
(نَ زِ /زَ)
استقامت و درستی احوال. گویند: ترکتهم علی نزلاتهم، یعنی گذاشتم ایشان را بر استقامت و درستی احوال. (منتهی الارب) ، أی علی استقامه احوالهم. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (المنجد). زاد ابن سیده: ’لایکون الا فی حسن الحال’. (اقرب الموارد) ، منازل: ترکتهم علی نزلاتهم، گذاشتم ایشان را در منازل آنها. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
شیرین کار. نغزپیشه، نغزباف. نغزبافت. خوش بافت:
خداوند آن جامۀ نغزکار
گران جامه زو تا بسی روزگار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(زِ)
النازعات، نام سورۀ هفتاد و نهم قرآن مجید، پس از سورۀ نباء و پیش از سورۀ عبس، مکیه و دارای 46 آیه است
لغت نامه دهخدا
تصویری از توزعات
تصویر توزعات
جمع توزع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزقات
تصویر نزقات
جمع نزق
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لوزیه، از ریشه پارسی لوزینه ها جمع لوزیه، حلوای بادام (غیاث)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازکات
تصویر ازکات
پرکردن مشک، فربه زاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوکاء
تصویر نوکاء
گول زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوکار
تصویر نوکار
تازه کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نونات
تصویر نونات
جمع نون، واتن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوزوت
تصویر نوزوت
در جشن کستی بندی کودک در آیین زردشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزاکت
تصویر نزاکت
نرمی، ملایمت، آهستگی، ظرافت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزغات
تصویر نزغات
جمع نزغه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوزاد
تصویر نوزاد
نوزاده: (نه پیر است و نه نوزاد میان این و آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزاکت
تصویر نزاکت
((نِ کَ))
پاکیزگی و ادب، خوش اخلاقی، رفتار پسندیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوزاد
تصویر نوزاد
((نُ))
کودکی که تازه به دنیا آنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوکار
تصویر نوکار
اکسترن
فرهنگ واژه فارسی سره
زیبایی ظریف، شکنندگی، ظرافت، پیچیدگی، لطافت
دیکشنری اردو به فارسی