بسیار ساحر که اثر جادوئی او در همه جا پراکنده بود. مجازاً، در بیت زیر و نظائر آن، سخت فصیح. بغایت شیوا سخن. سرایندۀ معانی بکر و الفاظ عذب: بدین سکه آورد نقد بدیهه شد از کیمیای سخن سحرگستر. خاقانی
بسیار ساحر که اثر جادوئی او در همه جا پراکنده بود. مجازاً، در بیت زیر و نظائر آن، سخت فصیح. بغایت شیوا سخن. سرایندۀ معانی بکر و الفاظ عذب: بدین سکه آورد نقد بدیهه شد از کیمیای سخن سحرگستر. خاقانی
فرقۀ سلاطین و گروه حکام و ارباب اسلحه و سپاه پیشه را گویند و به پهلوی رتیشتار و جمع آن رتیشتاران، و نورستاران جمع نورستار که سلاطین و امیران و پهلوانان باشند. (انجمن آرا) (آنندراج). سپاه. سپاهی با نظام و ترتیب. (ناظم الاطباء) (مصحف رتیشتار؟) ، دارالاعیان که مجلس سنا باشد (؟). (ناظم الاطباء)
فرقۀ سلاطین و گروه حکام و ارباب اسلحه و سپاه پیشه را گویند و به پهلوی رتیشتار و جمع آن رتیشتاران، و نورستاران جمع نورستار که سلاطین و امیران و پهلوانان باشند. (انجمن آرا) (آنندراج). سپاه. سپاهی با نظام و ترتیب. (ناظم الاطباء) (مصحف رتیشتار؟) ، دارالاعیان که مجلس سنا باشد (؟). (ناظم الاطباء)
تازه روییده. نهال. (ناظم الاطباء). نورس. نودمیده. نوشکفته. نوبالیده. تازه. شاداب: زین سپس وقت سپیده دم هر روزبه من بوی مشک آرد از آن سنبل نورسته نسیم. فرخی. که آراید چه میگوئی تو هر شب سبز گنبد را بدین نورسته نرگس ها و زراندود پیکانها. ناصرخسرو. از چمن دهر بشد ناامید هر گل نورسته که از گل بزاد. مسعودسعد. به نورستگان چمن بازبین مکش خط بر آن خطۀ نازنین. مسعودسعد. این همه نورستگان بچۀ نورند پاک خورده گه از جوی شیر گاه ز جوی شراب. خاقانی. هست چون نورسته نی مرد هنرمند از قیاس تا فزونتر می شود بند دگر می زایدش. (از تاج المآثر). گیاهان نورسته از قطره پر چو بر شاخ مینابرآموده در. نظامی. نورسته گلی چو نار خندان چه نار و چه گل، هزارچندان. نظامی. از پی آن گل نورسته دل ما یارب خود کجا شد که ندیدیم در این چند گهش. حافظ
تازه روییده. نهال. (ناظم الاطباء). نورس. نودمیده. نوشکفته. نوبالیده. تازه. شاداب: زین سپس وقت سپیده دم هر روزبه من بوی مشک آرد از آن سنبل نورسته نسیم. فرخی. که آراید چه میگوئی تو هر شب سبز گنبد را بدین نورسته نرگس ها و زراندود پیکانها. ناصرخسرو. از چمن ِ دهر بشد ناامید هر گل نورسته که از گل بزاد. مسعودسعد. به نورستگان چمن بازبین مکش خط بر آن خطۀ نازنین. مسعودسعد. این همه نورستگان بچۀ نورند پاک خورده گه از جوی شیر گاه ز جوی شراب. خاقانی. هست چون نورسته نی مرد هنرمند از قیاس تا فزونتر می شود بند دگر می زایدش. (از تاج المآثر). گیاهان نورسته از قطره پر چو بر شاخ مینابرآموده دُر. نظامی. نورسته گلی چو نار خندان چه نار و چه گل، هزارچندان. نظامی. از پی آن گل نورسته دل ما یارب خود کجا شد که ندیدیم در این چند گهش. حافظ
دهی است از دهستان قشلاق کله رستاق بخش چالوس شهرستان نوشهر، در 11 هزارگزی مغرب چالوس و یک هزارگزی جنوب جادۀ چالوس به تنکابن، در دشت مرطوب معتدل هوائی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه سرداب رود، محصولش برنج و لبنیات، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان قشلاق کله رستاق بخش چالوس شهرستان نوشهر، در 11 هزارگزی مغرب چالوس و یک هزارگزی جنوب جادۀ چالوس به تنکابن، در دشت مرطوب معتدل هوائی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه سرداب رود، محصولش برنج و لبنیات، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)