جدول جو
جدول جو

معنی نورگستر - جستجوی لغت در جدول جو

نورگستر
نورافشان، منتشر کننده و پراکنده کنندۀ نور و روشنایی
تصویری از نورگستر
تصویر نورگستر
فرهنگ فارسی عمید
نورگستر(رَ)
منتشرکننده و پراکنده نمایندۀ روشنی. (ناظم الاطباء). روشنی بخش. نورافشان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نورسته
تصویر نورسته
(دخترانه)
تازه روییده، جوان، تازه بالغ شده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نورسته
تصویر نورسته
نونهال، تازه روییده، تازه سبزشده
فرهنگ فارسی عمید
(گُ تَ)
نورافشانی
لغت نامه دهخدا
(نُ تَ / تِ)
بسیار ساحر که اثر جادوئی او در همه جا پراکنده بود. مجازاً، در بیت زیر و نظائر آن، سخت فصیح. بغایت شیوا سخن. سرایندۀ معانی بکر و الفاظ عذب:
بدین سکه آورد نقد بدیهه
شد از کیمیای سخن سحرگستر.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(حُ مَ)
مخفف گوهرگستر. رجوع به گوهرگستر شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ شِ)
گوهرفشان، جوانمرد. (مؤید الفضلاء). بخشنده، ناصح و واعظ. (مؤید الفضلا) ، فصیح. زبان آور. بلیغ، مجازاً ابر بارنده باشد
لغت نامه دهخدا
(کَ)
هنرمند. باهنر:
چنین گفت پس ای هنرگستران
مدارید دلها به من بر گران.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(رِ)
فرقۀ سلاطین و گروه حکام و ارباب اسلحه و سپاه پیشه را گویند و به پهلوی رتیشتار و جمع آن رتیشتاران، و نورستاران جمع نورستار که سلاطین و امیران و پهلوانان باشند. (انجمن آرا) (آنندراج). سپاه. سپاهی با نظام و ترتیب. (ناظم الاطباء) (مصحف رتیشتار؟) ، دارالاعیان که مجلس سنا باشد (؟). (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ کُ نَنْ دَ / دِ)
مهر گسترنده. که مهر و محبت را گسترش دهد
لغت نامه دهخدا
تازه روییده. نهال. (ناظم الاطباء). نورس. نودمیده. نوشکفته. نوبالیده. تازه. شاداب:
زین سپس وقت سپیده دم هر روزبه من
بوی مشک آرد از آن سنبل نورسته نسیم.
فرخی.
که آراید چه میگوئی تو هر شب سبز گنبد را
بدین نورسته نرگس ها و زراندود پیکانها.
ناصرخسرو.
از چمن دهر بشد ناامید
هر گل نورسته که از گل بزاد.
مسعودسعد.
به نورستگان چمن بازبین
مکش خط بر آن خطۀ نازنین.
مسعودسعد.
این همه نورستگان بچۀ نورند پاک
خورده گه از جوی شیر گاه ز جوی شراب.
خاقانی.
هست چون نورسته نی مرد هنرمند از قیاس
تا فزونتر می شود بند دگر می زایدش.
(از تاج المآثر).
گیاهان نورسته از قطره پر
چو بر شاخ مینابرآموده در.
نظامی.
نورسته گلی چو نار خندان
چه نار و چه گل، هزارچندان.
نظامی.
از پی آن گل نورسته دل ما یارب
خود کجا شد که ندیدیم در این چند گهش.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان قشلاق کله رستاق بخش چالوس شهرستان نوشهر، در 11 هزارگزی مغرب چالوس و یک هزارگزی جنوب جادۀ چالوس به تنکابن، در دشت مرطوب معتدل هوائی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه سرداب رود، محصولش برنج و لبنیات، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نورسته
تصویر نورسته
تازه روییده نونهال
فرهنگ لغت هوشیار
نوخاسته، نوشکفته، نونهال، جوان، نوجوان
فرهنگ واژه مترادف متضاد