دهی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس، در 6 هزارگزی جنوب گنبد، در دشت معتدل هوائی واقع است و 185 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه نوده، محصولش غلات و حبوبات و صیفی و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری وقالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس، در 6 هزارگزی جنوب گنبد، در دشت معتدل هوائی واقع است و 185 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه نوده، محصولش غلات و حبوبات و صیفی و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری وقالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان، در 14 هزارگزی شمال غرب کوزران و 3 هزارگزی مغرب راه کوزران به ثلاث در دامنۀ کوه بنی گز، در منطقۀ سردسیری واقع است و 220 تن سکنه دارد. آبش ازچشمه، محصولش غلات و حبوبات و چغندرقند و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری است. این ده شامل دو قسمت است به نام نورولۀ بزرگ و نورولۀ کوچک، فاصله دو قسمت از یکدیگر در حدود هزار گز است و نورولۀ بزرگ 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان، در 14 هزارگزی شمال غرب کوزران و 3 هزارگزی مغرب راه کوزران به ثلاث در دامنۀ کوه بنی گز، در منطقۀ سردسیری واقع است و 220 تن سکنه دارد. آبش ازچشمه، محصولش غلات و حبوبات و چغندرقند و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری است. این ده شامل دو قسمت است به نام نورولۀ بزرگ و نورولۀ کوچک، فاصله دو قسمت از یکدیگر در حدود هزار گز است و نورولۀ بزرگ 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز، در 21 هزارگزی جنوب شرقی بستان آباد و 1/5 هزارگزی جادۀ میانه به تبریز، در جلگۀ سردسیری واقع است و 169 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و یونجه، شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز، در 21 هزارگزی جنوب شرقی بستان آباد و 1/5 هزارگزی جادۀ میانه به تبریز، در جلگۀ سردسیری واقع است و 169 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و یونجه، شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
ضمیمه. (اقرب الموارد)، معرب نوردۀ فارسی است به معنی سبت (سبد) ، طبقی که در آن گل و ریحان نهند. کثن. (اقرب الموارد)، مأخوذ از نوردۀ فارسی، کاربدکننده. (ناظم الاطباء)
ضمیمه. (اقرب الموارد)، معرب نوردۀ فارسی است به معنی سبت (سبد) ، طبقی که در آن گل و ریحان نهند. کثن. (اقرب الموارد)، مأخوذ از نوردۀ فارسی، کاربدکننده. (ناظم الاطباء)
تازه روییده. نهال. (ناظم الاطباء). نورس. نودمیده. نوشکفته. نوبالیده. تازه. شاداب: زین سپس وقت سپیده دم هر روزبه من بوی مشک آرد از آن سنبل نورسته نسیم. فرخی. که آراید چه میگوئی تو هر شب سبز گنبد را بدین نورسته نرگس ها و زراندود پیکانها. ناصرخسرو. از چمن دهر بشد ناامید هر گل نورسته که از گل بزاد. مسعودسعد. به نورستگان چمن بازبین مکش خط بر آن خطۀ نازنین. مسعودسعد. این همه نورستگان بچۀ نورند پاک خورده گه از جوی شیر گاه ز جوی شراب. خاقانی. هست چون نورسته نی مرد هنرمند از قیاس تا فزونتر می شود بند دگر می زایدش. (از تاج المآثر). گیاهان نورسته از قطره پر چو بر شاخ مینابرآموده در. نظامی. نورسته گلی چو نار خندان چه نار و چه گل، هزارچندان. نظامی. از پی آن گل نورسته دل ما یارب خود کجا شد که ندیدیم در این چند گهش. حافظ
تازه روییده. نهال. (ناظم الاطباء). نورس. نودمیده. نوشکفته. نوبالیده. تازه. شاداب: زین سپس وقت سپیده دم هر روزبه من بوی مشک آرد از آن سنبل نورسته نسیم. فرخی. که آراید چه میگوئی تو هر شب سبز گنبد را بدین نورسته نرگس ها و زراندود پیکانها. ناصرخسرو. از چمن ِ دهر بشد ناامید هر گل نورسته که از گل بزاد. مسعودسعد. به نورستگان چمن بازبین مکش خط بر آن خطۀ نازنین. مسعودسعد. این همه نورستگان بچۀ نورند پاک خورده گه از جوی شیر گاه ز جوی شراب. خاقانی. هست چون نورسته نی مرد هنرمند از قیاس تا فزونتر می شود بند دگر می زایدش. (از تاج المآثر). گیاهان نورسته از قطره پر چو بر شاخ مینابرآموده دُر. نظامی. نورسته گلی چو نار خندان چه نار و چه گل، هزارچندان. نظامی. از پی آن گل نورسته دل ما یارب خود کجا شد که ندیدیم در این چند گهش. حافظ
دهی است از دهستان گندزلو از بخش مرکزی شهرستان شوشتر، در 15 هزارگزی جنوب شرقی شوشتر و 7 هزارگزی جنوب غربی راه مسجدسلیمان به اهواز، در دشت گرمسیری واقع است و 200 تن سکنه دارد. آبش از رود گرگر، محصولش غلات، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان گندزلو از بخش مرکزی شهرستان شوشتر، در 15 هزارگزی جنوب شرقی شوشتر و 7 هزارگزی جنوب غربی راه مسجدسلیمان به اهواز، در دشت گرمسیری واقع است و 200 تن سکنه دارد. آبش از رود گرگر، محصولش غلات، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان رود خانه بخش میناب شهرستان بندرعباس، در 95 هزارگزی شمال میناب و 8 هزارگزی غرب راه میناب به گلاشکرد، در منطقۀ کوهستانی گرمسیری واقع است و 250 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه، محصولش خرما، شغل مردمش زراعت است. مزارع محمودی و مغنیان جزو این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان رود خانه بخش میناب شهرستان بندرعباس، در 95 هزارگزی شمال میناب و 8 هزارگزی غرب راه میناب به گلاشکرد، در منطقۀ کوهستانی گرمسیری واقع است و 250 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه، محصولش خرما، شغل مردمش زراعت است. مزارع محمودی و مغنیان جزو این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
تالاب. استخر. (رشیدی) (جهانگیری) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج) : چند خوری آب ز نورنجه چند دست نه و زور به سرپنجه چند آب سیه گشت به نورنجه ات زور خزان کرد به سرپنجه ات. فیضی (از رشیدی)
تالاب. استخر. (رشیدی) (جهانگیری) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج) : چند خوری آب ز نورنجه چند دست نه و زور به سرپنجه چند آب سیه گشت به نورنجه ات زور خزان کرد به سرپنجه ات. فیضی (از رشیدی)
ابن شریف الدین عبدالله شوشتری. رجوع به قاضی نورالله شوشتری و نیز رجوع به الاعلام زرکلی ج 9 ص 30 و شهداءالفضیله ص 171 و امل الاّمل، ذیل منهج المقال ص 152 و روضات الجنات ص 730 و الذریعه ج 1 ص 391 و ج 2 ص 369 و ج 4 ص 53 و ج 7 ص 19 و مفتاح الکنوز ج 1 ص 28 و صبح گلشن ص 560 شود
ابن شریف الدین عبدالله شوشتری. رجوع به قاضی نورالله شوشتری و نیز رجوع به الاعلام زرکلی ج 9 ص 30 و شهداءالفضیله ص 171 و امل الاَّمل، ذیل منهج المقال ص 152 و روضات الجنات ص 730 و الذریعه ج 1 ص 391 و ج 2 ص 369 و ج 4 ص 53 و ج 7 ص 19 و مفتاح الکنوز ج 1 ص 28 و صبح گلشن ص 560 شود
نام شاعری فارسی زبان. و نظامی عروضی ذکر وی در عداد شاعرانی چون قمری گرگانی و رافعی نیشابوری و کفائی گنجه ای و کوسۀ فالی که اسامی ملوک طبرستان بدانان باقی مانده، آورده است. (چهار مقالۀ عروضی چ اروپا ص 28)
نام شاعری فارسی زبان. و نظامی عروضی ذکر وی در عداد شاعرانی چون قمری گرگانی و رافعی نیشابوری و کفائی گنجه ای و کوسۀ فالی که اسامی ملوک طبرستان بدانان باقی مانده، آورده است. (چهار مقالۀ عروضی چ اروپا ص 28)
ساوه ای (قاضی...)، متخلص به نور. از شاعران قرن نهم هجری است. او راست: دردا که ندارد خبر آن سیم بر از من من بی خبر از خویشم و او بی خبر از من. (از فرهنگ سخنوران) (صبح گلشن ص 557) نصر پوری. از پارسی گویان هند است. او راست: پیچ و تاب دردمن بر گوش دریا گر خورد موج نتواند که بیند روی دریا بازپس. رجوع به مقالات الشعراء ص 821 و فرهنگ سخنوران شود
ساوه ای (قاضی...)، متخلص به نور. از شاعران قرن نهم هجری است. او راست: دردا که ندارد خبر آن سیم بر از من من بی خبر از خویشم و او بی خبر از من. (از فرهنگ سخنوران) (صبح گلشن ص 557) نصر پوری. از پارسی گویان هند است. او راست: پیچ و تاب دردمن بر گوش دریا گر خورد موج نتواند که بیند روی دریا بازپس. رجوع به مقالات الشعراء ص 821 و فرهنگ سخنوران شود
دهی است از دهستان تولم بخش مرکزی شهرستان فومن، در 16 هزارگزی شمال فومن، درجلگۀ معتدل هوای مرطوب واقع است و 2256 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه پسیخان، محصولش برنج و توتون سیگار و کنف و ماهی و مرغابی، شغل مردمش زراعت و صید ماهی و مرغابی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان تولم بخش مرکزی شهرستان فومن، در 16 هزارگزی شمال فومن، درجلگۀ معتدل هوای مرطوب واقع است و 2256 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه پسیخان، محصولش برنج و توتون سیگار و کنف و ماهی و مرغابی، شغل مردمش زراعت و صید ماهی و مرغابی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان آتابان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس، سکنۀ آن 160 تن. آب آن از رود خانه تجن و چشمه. محصول آن برنج، غلات، پنبه و صیفی و شغل اهالی زراعت، گله داری و صنایع دستی زنان آنجا قالی بافی و نمدمالی است. اهالی آن چادرنشین هستند و به مقتضای فصل تغییر محل میدهند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان آتابان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس، سکنۀ آن 160 تن. آب آن از رود خانه تجن و چشمه. محصول آن برنج، غلات، پنبه و صیفی و شغل اهالی زراعت، گله داری و صنایع دستی زنان آنجا قالی بافی و نمدمالی است. اهالی آن چادرنشین هستند و به مقتضای فصل تغییر محل میدهند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس، در جنوب آبادی فوجم، در دشت معتدل هوائی واقع است و 165 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه گرگان، محصولش غلات و حبوبات و صیفی، شغل مردمش زراعت وقالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس، در جنوب آبادی فوجم، در دشت معتدل هوائی واقع است و 165 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه گرگان، محصولش غلات و حبوبات و صیفی، شغل مردمش زراعت وقالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
نورپاشنده، نورافکن، نورافشان، پرتوافکن: چگونه شوم بر دری نورپاش که باشد بر او این همه دورباش، نظامی، او ز چهره بر سر من نورپاش من ز شادی زیر پایش اشکبار، اشرفی (از آنندراج)، ، ستارۀ نورافشان، چراغ، (فرهنگ فارسی معین) : به هر گام ازبرای نورپاشی ستاده زنگیی با دورباشی، نظامی (از فرهنگ فارسی معین)
نورپاشنده، نورافکن، نورافشان، پرتوافکن: چگونه شوم بر دری نورپاش که باشد بر او این همه دورباش، نظامی، او ز چهره بر سر من نورپاش من ز شادی زیر پایش اشکبار، اشرفی (از آنندراج)، ، ستارۀ نورافشان، چراغ، (فرهنگ فارسی معین) : به هر گام ازبرای نورپاشی ستاده زنگیی با دورباشی، نظامی (از فرهنگ فارسی معین)