نورپاشنده، نورافکن، نورافشان، پرتوافکن: چگونه شوم بر دری نورپاش که باشد بر او این همه دورباش، نظامی، او ز چهره بر سر من نورپاش من ز شادی زیر پایش اشکبار، اشرفی (از آنندراج)، ، ستارۀ نورافشان، چراغ، (فرهنگ فارسی معین) : به هر گام ازبرای نورپاشی ستاده زنگیی با دورباشی، نظامی (از فرهنگ فارسی معین)
نورپاشنده، نورافکن، نورافشان، پرتوافکن: چگونه شوم بر دری نورپاش که باشد بر او این همه دورباش، نظامی، او ز چهره بر سر من نورپاش من ز شادی زیر پایش اشکبار، اشرفی (از آنندراج)، ، ستارۀ نورافشان، چراغ، (فرهنگ فارسی معین) : به هر گام ازبرای نورپاشی ستاده زنگیی با دورباشی، نظامی (از فرهنگ فارسی معین)
ناسپاسی. کفران. حق ناشناسی: پاداش دادیم مر ایشان را به کفر و نوسپاسی ایشان. (تفسیر کمبریج چ متینی ج 1 ص 588). به کافر شدن شما به خدای تعالی نوسپاسی شما نعمتهای خدای را تعالی. (تفسیر کمبریج ج 1 ص 649). و هرکه پوشیده کند یکیی خدای تعالی و ناسپاسی کند نعمت او را، فعلیه کفره، پس بر اوست عقوبت و نوسپاسی او. (تفسیر کمبریج ج 1 ص 625). - نوسپاسی کردن، کفر. ناسپاسی کردن. حق نعمت به جا نیاوردن: و هرکه نوسپاسی کند نعمت او را. (تفسیر کمبریج چ متینی ج 1 ص 491). و هرکه نوسپاسی کند و به خدای نگرود و به پیغامبری تو... اندوهگین مگرداناد تو را کفر او. (تفسیر کمبریج ج 1 ص 497)
ناسپاسی. کفران. حق ناشناسی: پاداش دادیم مر ایشان را به کفر و نوسپاسی ایشان. (تفسیر کمبریج چ متینی ج 1 ص 588). به کافر شدن شما به خدای تعالی نوسپاسی شما نعمتهای خدای را تعالی. (تفسیر کمبریج ج 1 ص 649). و هرکه پوشیده کند یکیی خدای تعالی و ناسپاسی کند نعمت او را، فعلیه کفره، پس بر اوست عقوبت و نوسپاسی او. (تفسیر کمبریج ج 1 ص 625). - نوسپاسی کردن، کفر. ناسپاسی کردن. حق نعمت به جا نیاوردن: و هرکه نوسپاسی کند نعمت او را. (تفسیر کمبریج چ متینی ج 1 ص 491). و هرکه نوسپاسی کند و به خدای نگرود و به پیغامبری تو... اندوهگین مگرداناد تو را کفر او. (تفسیر کمبریج ج 1 ص 497)
امیر نوربخشی، از شاعران قرن دهم هجری است و به روایت سام میرزا دیوان غزلی تمام کرده است. او راست: سگت در پاسبانی شب ندارد آنچه من دارم که سگ را تا سحر خواب است و من تا روز بیدارم. ناصح مگو که عشاق درباختند جان ها چندین هزار رفتند ما هم یکی از آنها. (از تحفۀ سامی ص 38)
امیر نوربخشی، از شاعران قرن دهم هجری است و به روایت سام میرزا دیوان غزلی تمام کرده است. او راست: سگت در پاسبانی شب ندارد آنچه من دارم که سگ را تا سحر خواب است و من تا روز بیدارم. ناصح مگو که عشاق درباختند جان ها چندین هزار رفتند ما هم یکی از آنها. (از تحفۀ سامی ص 38)
لیف شوی مالان و جولاهگان و کفشدوزان و آن گیاهی است که مانند جاروب بندند و بدان آب و آهار و شوربا بر جامه ای که بافند پاشند، غرواس، غرواش، غورواشه، زنجبیل شامی
لیف شوی مالان و جولاهگان و کفشدوزان و آن گیاهی است که مانند جاروب بندند و بدان آب و آهار و شوربا بر جامه ای که بافند پاشند، غرواس، غرواش، غورواشه، زنجبیل شامی