جدول جو
جدول جو

معنی نوخنه - جستجوی لغت در جدول جو

نوخنه
خانه نوساز، جوان تازه ازدواج کرده، نوخانمان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناخنه
تصویر ناخنه
ناخنک، ریزۀ گوشت سفت که در سر انگشت پیدا می شود
فرهنگ فارسی عمید
(خُ نَ / نِ)
ظفر. ظفره. (مهذب الاسماء). مرضی است از امراض چشم و آن گوشتی باشد که در گوشۀ چشم بهم میرسد و بتدریج تمام چشم را می گیرد. گویند از نگاه کردن به ستارۀ سهیل آن کوفت برطرف می شود. و آنچه در چشم آدمی بهم میرسد اگر علاج نکنند زیاده گردد و آنچه در چشم اسب و استر بهم رسد اگر در ساعت نبرند هلاک سازد. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری). گوشت پاره ای که در گوشۀ چشم پدید آید و بتدریج همه چشم را فرا گیرد. (ناظم الاطباء) :
هر چه در چشم عمر ناخنه بود
ناخن قهر تو عیان برداشت.
مجیر بیلقانی.
جهان به چشمی ماند در او سیاه و سپید
سپید ناخنه دار و سیاه نابینا.
خاقانی.
تن چو ناخن شد استخوانم از آنک
بخت را ناخنه بچشم برست.
خاقانی.
ترسم که بچشم ابلق عمر
از ناخنه استخوان ببینم.
خاقانی.
چشم بهی مدار که در چشم روزگار
آن ناخنه که بود بدل شد به استخوان.
خاقانی.
منکران فضل را جز ناخنه ناخن مباد
کز چنین سگ مردمان باشد دریغ این استخوان.
نظامی.
در چشم تو چون ناخنه پیدا باشد
از بهر تو تشویش مهیا باشد.
چیزی که در این مرض بود فایده مند
در نزدیک حکیم روشنایا باشد (؟)
یوسفی حکیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو نَ / نِ)
نومنزل. که خانه نو خریده است و به تازگی در آن سکنی گزیده است. که به تازگی خانه به خانه شده است
لغت نامه دهخدا
(وَ نَ)
تباهی. (منتهی الارب). تباهی و فساد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ خَ)
اقامت کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج). اقامت. (از اقرب الموارد) (متن اللغه) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
ماهی. (منتهی الارب). سمکه. (متن اللغه) (اقرب الموارد) ، چاهک زنخ کودک. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). چاه زنخ. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) ، کلمه صواب. (متن اللغه). الکلمه من الصواب. (متن اللغه) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ناخن کوچک، گوشه ناخن که بلند شده در گوشت فرو رود، گیاهی است دوساله ازتیره سبزی آساهاو از دسته شبدرها که معمولا در دشتها و در کنار جاده ها روییده میشود. برگهایش مرکب ازسه برگچه دندانه دارو گلهایش کوچک و برنگ زرد و معطر میباشند. میوه آن بصورت نیام و بی کرک و برنگ مایل به سبز است و درآن نیزیک تا دو دانه قرارگرفته است. معمولا در موقعی که گلها در گیاه ظاهر میشوند ساقه گل دار آنرا چیده پس از خشک شدن بمعرض فروش میرسانند. در گیاه خشک شده کومارین واسید ملی لوتیک و مواد معطر یافت میشود. دم کرده پنج تاده درهزارگلهای این گیاه در مداوای تورم چشم و رفع التهاب کناره آزاد پلکها و همچنین بصورت کمپرس درباد سرخ بکارمیرود. این گیاه دراکثر نقاط دنیا ازجمله ایران بفراوانی میروید شبدرعطری اکلیل الملک: گیاه قیصر، عارضه ای که بصورت غشائی مثلثی شکل از نسج ملتحمه معمولادر گوشه داخلی یکی از چشم ها پدیدار میشود و بطرف قرنیه نمو میکند و دید چشم را مانع میگردد. معالجه اش معمولا قطع این پرده باعمل جراحی است ظفره ظفره چشم ناخنه: شمع محفل کنم آن دم که دل روشن را ماه نوناخنک دیده شودروزن را. (عارف کاشانی)، قلمی است زرگران را که سرش بشکل ناخن است، عمل گرفتن چیزی بوسیله دو ناخن، چیزی را خرده خرده برداشتن (و خوردن) چنانکه کسی قبل از موقع ناهار باشپزخانه آید و تعداد کمی از غذا بردارد و بخورد، عمل ربودن و خوردن چیزی اندک. ناخنک بند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخنه
تصویر ناخنه
((خُ ن))
گوشت زایدی که در گوشه چشم بوجود می آید
فرهنگ فارسی معین
رودخانه
فرهنگ گویش مازندرانی