جدول جو
جدول جو

معنی نوتوبه - جستجوی لغت در جدول جو

نوتوبه
(نَ / نُو تَ / تُو بَ / بِ)
کسی که تازه توبه کرده باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوشابه
تصویر نوشابه
(دخترانه)
آب گوارا، نام پادشاهی در سرزمین بردع
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نستوه
تصویر نستوه
(پسرانه)
خستگی ناپذیر، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پسران گودرز پادشاه اشکانی، نام یکی ازسرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوشابه
تصویر نوشابه
نوعی نوشیدنی شیرین و گازدار، آب گوارا، شربت
نوشابۀ الکلی: مشروب الکلی، عرق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوتوله
تصویر کوتوله
کوتاه قد، قدکوتاه
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
توبه کردن. بازگشتن از گناه، آب چکیدن از اطراف درخت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام زنی است که پادشاه ملک بردع بوده. (برهان قاطع) (از رشیدی) (از غیاث اللغات) (از جهانگیری). نام ملکۀ بردع که سکندر به لباس رسولان پیش او رفته بود. (از آنندراج). رجوع به اسکندرنامۀ نظامی و نیز رجوع به بردع شود:
برآراست نوشابه درگاه را
به زر درگرفت آهنین راه را.
نظامی.
چو از مرغ و ماهی تهی کرد جای
به نوشابۀ بردع آورد رای.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(بَ/ بِ)
آب گوارا. (انجمن آرا) (آنندراج) (رشیدی). آب خوشگوار. (فرهنگ خطی). شربت:
مباد این درج دولت را نوردی
میفتاد اندر این نوشابه گردی.
نظامی (از انجمن آرا).
، آب حیات. (جهانگیری) (رشیدی) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج). ماءالحیوه. (فرهنگ خطی) ، مشروب. (لغات فرهنگستان). مسکر مایع، هرچه باشد. (یادداشت مؤلف).
- نوشابۀ الکلی، مشروب. مشروب الکلی، اعم از آبجو، عرق، ودکا، شراب، کنیاک و غیره.
- نوشابۀ غیرالکلی، شربت و مایع خوش گواری که در آن الکل نباشد
لغت نامه دهخدا
(نَ بَ / بِ)
نشت آب. زه آب. رجوع به نشت آب شود
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ)
موظوب. مؤنث موظوب: امراءه موظوبه، زنی که بر مال وی حوادث روزگار نوبت به نوبت رسیده باشد. (ناظم الاطباء) ، زمینی که ستور آن را پی درپی چرا کنند و گیاهی در آن باقی نگذارند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ)
موهوبه. موهوب. هرچیز بخشیده شده و هبه شده. (ناظم الاطباء). مالی که مورد هبه است. (قانون مدنی مادۀ 795). و رجوع به هبه و واهب و موهوب له و موهوب شود
موهوبه. رجوع به موهوبه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ)
تأنیث مکتوب. رجوع به مکتوب شود، فریضه: صلوه مکتوبه، نماز فریضه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و مراد به ’کتب ’ فرض است... در ’کتب علیکم القصاص’ و برای این نمازهای فریضه را مکتوبه خوانند... (تفسیر ابوالفتوح، ج 1 ص 272). چون وقت اداء مکتوبه درآمد و دعوت ’حی علی الصلوه’ به سمع مبارکش رسید... (المضاف الی بدایع الازمان ص 26)
لغت نامه دهخدا
(نَ وَ رِ)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان، در 14 هزارگزی شمال غرب کوزران و 3 هزارگزی مغرب راه کوزران به ثلاث در دامنۀ کوه بنی گز، در منطقۀ سردسیری واقع است و 220 تن سکنه دارد. آبش ازچشمه، محصولش غلات و حبوبات و چغندرقند و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری است. این ده شامل دو قسمت است به نام نورولۀ بزرگ و نورولۀ کوچک، فاصله دو قسمت از یکدیگر در حدود هزار گز است و نورولۀ بزرگ 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَوْ وَ بَ)
مؤوب. بادی که همه روزه وزد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُ بَ / بِ)
دارای دوچوب. که از دو چوب ساخته باشد، چادر دودیرکه. (ناظم الاطباء). نوعی از خیمه که به دو چوب برپا کنند. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
از بلاد بزرگ آس و روس است از اقلیم هفتم. (نزهه القلوب چ لیدن ص 264)
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟)
یکی از روات قرائت کسائی، و در پاره ای حروف با وی مخالف است. (ابن الندیم). در دنیای حدیث شناسی، روات به عنوان مهم ترین منابع علمی شناخته می شوند. این افراد به عنوان رابط میان پیامبر (ص) و امت اسلامی عمل کرده و سنت نبوی را از نسل به نسل انتقال داده اند. نقش روات در فهم دقیق قرآن و سنت پیامبر نیز غیرقابل انکار است، زیرا احادیث از طریق آنان به فقیهان و مفسران منتقل شده اند.
لغت نامه دهخدا
(اُ بَ)
آنچه بدان عتاب کنند، یقال: ’بینهم اعتوبه یتعاتبون بها’. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
قصیر و کوتاه. (از ناظم الاطباء). کوتاه قد. (فرهنگ فارسی معین). در تداول عوام، کسی که بالا از حد طبیعی بسیار کوتاهتر دارد. پست قد. کوتاه بالا. قصیرالقامه. قدکوتاه. نهایت پست قد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کوتوله واویلا، کوتاه قدی محیل و مکار. پست قدی مکار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اِ تُ بِ)
استوبیوس. رهبان و مؤلف یونانی (مائۀ چهارم میلادی). وی منتخباتی از کتب حکمی و ادبی فلاسفه و ادبای یونان باستان در دو مجموعه گرد آورده است
لغت نامه دهخدا
آب گوارا، آب حیات، مشروب. یا نوشابه الکلی. مشروبی که در آن الکل نباشد، توضیح غالبا بمشروب الکلی مانند شراب و عرق اطلاق شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موهوبه
تصویر موهوبه
مونث موهوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکتوبه
تصویر مکتوبه
مونث مکتوب نوشته، جمع مکتوبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوتوله
تصویر کوتوله
کوتاه، قد، پست قد، قد کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التوبه
تصویر التوبه
توبه کردن، عزم بر ترک کاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشابه
تصویر نوشابه
((بِ))
آب حیات، مشروب الکلی، آب گوارا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوتوله
تصویر کوتوله
((لَ یا لِ))
کوتاه، قد کوتاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوشابه
تصویر نوشابه
شربت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آوتابه
تصویر آوتابه
ابریق
فرهنگ واژه فارسی سره
قصیرالقامه، کوتاه قد
متضاد: دیلاق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آشامیدنی، شربت، نوشیدنی، شراب، مشروب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
۱ـ اگر در خواب کوتوله ای شاد ببینید، علامت آن است که هرگز از نظر قد و قامت کوتاه نمی مانید و علامت سلامت جسمی و روحی نیز هست. ، ۲ـ اگر خواب ببینید دوستانتان کوتوله شده اند، نشانه آن است که با دوستان خود تفریحات و خوشی های بسیار خواهید داشت. ، ۳ـ دیدن کوتوله های زشت و ترسناک در خواب، نشانه روبرو شدن با موقعیتهای ترس آور و اضطراب آمیز است.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
آفتابه، ابریق
فرهنگ گویش مازندرانی
پاتاوه، ساق بند
فرهنگ گویش مازندرانی
آلت تناسلی کودکان مذکر
فرهنگ گویش مازندرانی