جدول جو
جدول جو

معنی نوت - جستجوی لغت در جدول جو

نوت
(نُتْ)
نت. رجوع به نت شود
لغت نامه دهخدا
نوت
(فَ)
خمیدن از سستی. (منتهی الارب) (آنندراج). مایل گشتن و خم شدن از سستی و ضعف. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خمیدن و کج شدن بر اثر ضعف یا نعاس و چرت. نیت. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
نوت
فرانسوی نو انشان، ارز برگ (اسکناس)، یاداشت اسکناس، نشانه هایی که بوسیله آنها اصوات موسیقی را نشان دهند و آنها هفتاند: دورمی فاسل لاسی. این نوتها روی حامل قرارمیگیرند. یا نوتهای زینت. نوتهایی است که کوچکتر ازدیگر نوتها نوشته شوند و در میان اصوات قرارمیگیرند. این علامات که وسیله زیبایی و لطافت نغمات و آهنگهای موسیقی است ازین قرارند: پیشا که پیش از نوت اصلی آید و دو قسمت است: تحتانی و فوقانی، گذر که بین دو نوت اصلی واقع شود، نوتهای کوچک که قبل از نوت اصلی آیند و باید بسرعت از آنها عبور کرد، قلاب که مجموع سه یا چهار نوت کوچک است که قبل از نوت اصلی آید و بوسیله علامت مخصوص نشانداده شود. نوتهای هماهنگ (مترادف)، هرگاه ما بین دو نوت باطنا فاصله ای نباشدولی فاصله بنظر آیدظن دو نوت را هماهنگ یا مترادف گویند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نبوت
تصویر نبوت
(پسرانه)
رسالت، پیامبری، مبعوث بودن کسی از سوی خداوند به راهنمایی مردم، یکی از سه اصل اعتقادی مسلمانان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوا
تصویر نوا
(دخترانه)
ناله، آواز، صدای آهنگین، نغمه، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از توت
تصویر توت
میوه ای ریز، آبدار و شیرین، دارای مواد ازته و مواد چرب و ویتامین های B و C، ملین و پیشاب آور است. تازه و خشک کردۀ آن خورده می شود، خوردن آن برای مبتلایان به مرض قند ضرر ندارد. شیرۀ آن را هم می گیرند و شیرۀ توت می گویند، درخت این میوه که بزرگ، تناور و دارای برگ های پهن است. برگ آن به مصرف تغذیۀ کرم ابریشم می رسد
توت سه گل: در علم زیست شناسی تمشک
توت سیاه: در علم زیست شناسی شاه توت، توت مجنون
توت مجنون: در علم زیست شناسی نوعی درخت توت که شاخه های آن چتری و مانند بید مجنون آویخته و سرازیر است، میوۀ آن شبیه شاه توت اما ریزتر از آن است، توت سیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فوت
تصویر فوت
درگذشتن، مردن، نیست شدن
فوت شدن: فوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قنوت
تصویر قنوت
دعایی که در رکعت دوم نماز پس از حمد و سوره، با دست های رو به صورت خوانده می شود، خواندن دعا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنوت
تصویر بنوت
پسری، پسرخواندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوت
تصویر قوت
خوراک، خوردنی، طعام، روزی
قوت لایموت: خوردنی به قدری که کسی بخورد و از گرسنگی نمیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صوت
تصویر صوت
صدا، در موسیقی نغمه، آهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(تی ی)
کشتی بان. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء). ملاح که کشتی بر دریامی برد. (از متن اللغه). ملاح. (از اقرب الموارد). مهتر کشتی بان. (زمخشری از یادداشت مؤلف). ناخدا. (یادداشت مؤلف). ج، نواتی
لغت نامه دهخدا
(بُ نُوْ وَ)
پسری و فرزندی. (غیاث) (آنندراج). پسری و پسرخواندگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَطْءْ)
فرمانبرداری کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و از این معنی است قول خداوند تعالی: القانتین و القانتات. (منتهی الارب) ، خاموش بودن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سکوت کردن، بازماندن در سخن. (منتهی الارب). امساک در کلام. (از اقرب الموارد) ، ایستادن در نماز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و بهمین معنی است حدیث: افضل الصلوه طول القنوت. (منتهی الارب) ، دعا کردن، ذلیل و خوار شدن: قنت له، ذل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
پشتۀ دشوارگذار. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تپه ای که صعود بر آن دشوار باشد. (از اقرب الموارد). عنتوت. رجوع به عنتوت شود
لغت نامه دهخدا
(سَنْ نو)
مسکه، پنیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، شهد. (منتهی الارب) (آنندراج). انگبین. (مهذب الاسماء). عسل. (اقرب الموارد) ، نوعی از خرما. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شیرۀ سطبر از هر چیزی، رازیانه. (منتهی الارب) (آنندراج) ، زیره. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء).
- رجل سنوت، مرد بدخلق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَنْ نُو)
زنبیل از برگ خرما. (منتهی الارب). الدوخله الصغیره. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، غلاف. قاروره و سرپوش آن. ج، صنانیت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شوت
تصویر شوت
اصطلاح بازی فوتبال، ضربه سریع و تند به توپ و شوت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
صدایی که به بیرون دادن نفس از دهان خارج کنند در حالی که لبها جمع شده باشد سافوت صفیر، آلتی فلزی گلی یا چوبی که در آن دمند و آوایی بر آورند سوتک
فرهنگ لغت هوشیار
لاروس آن را سریانی معرب می داند توت بن درختی از تیره گزنه ها که خود دسته ای جداگانه را تشکیل میدهد. گلهایش منفرد الجنس است که گاهی برروی یک پایه هم گلهای نر موجود است و هم گلهای ماده و زمانی گلهای نر و ماده برروی دو پایه قرار دارند. گل آذینش سنبله یی و میوه آن بصورت شفتهای کوچک مرکبی است که پهلوی هم قرار گیرند، میوه درخت مذکور. یا توت سیاه. گونه ای توت که میوه اش قرمزتیره مایل بسیاه است و کاملاشبیه شاه توت است ولی بر خلاف آن میوه اش شیرین و تا حدی لزج است. شاخه های جوان این درخت مانند شاخه های بید مجنون بسوی زمین برمیگردد و شکل چتر زیبایی می یابد توت مجنون. یا توت فرنگی. یا توت مجنون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوت
تصویر جوت
تازی از سنسکریت کنف از گیاهان ژوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوت
تصویر خوت
فرود باز، پیمان شکنی، کلانسالی، راندن ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوت
تصویر حوت
ماهی بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوت
تصویر آوت
خروج ورزشکار یا توپ یا هر وسیله دیگر بازی از حدودی که مشخص شده
فرهنگ لغت هوشیار
فرمانبرداری کردن، امساک در کلام، دعا بعد از قیام و قرائت در رکعت دوم نماز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنوت
تصویر سنوت
پنیر، کره، انگبین، شیره، رازیانه، زیره
فرهنگ لغت هوشیار
پسری، فرزند خواندگی پسری، پسر خواندگی. یا اضافه بنوت. اضافه نام پسر یا نوه بنام پدر یا جد: محمود سبکتگین ابوعلی سینا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوتر
تصویر نوتر
فرانسوی دبیر، دفتر دار، ویر استار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنوت
تصویر قنوت
((قُ))
تواضع، فرمان برداری، قیام در نماز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنوت
تصویر بنوت
((بُ نُ وَّ))
پسری، پسرخواندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوبت
تصویر نوبت
پستا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نوا
تصویر نوا
لحن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوت
تصویر قوت
نیرو
فرهنگ واژه فارسی سره
پسری، پسرخواندگی، فرزند بودن
متضاد: ابوت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خواندن قنوت در خواب، مردم مصلح را روا شدن حاجت باشد و گشایش کارهای دینی از بزرگان - جابر مغربی
اگر بیند که دعای قنون خواند، دلیل که حاجتش روا شود و مردم ثنای او گویند. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب