جدول جو
جدول جو

معنی نوبندگان - جستجوی لغت در جدول جو

نوبندگان
(نَ بَ دِ)
یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان فسا. محدود است از شمال به ارتفاعات تودج، از جنوب به دهستان شیب کوه، از شرق به دهستان شش ده قره بلاغ و ازغرب به دهستان حومه فسا. این دهستان تقریباً در جنوب شرقی بخش در جلگه و دامنه واقع شده و هوای آن معتدل است. آب آن از چشمه و قنات و نهر حسن، محصول عمده اش غلات و پنبه و برنج و حبوبات و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری و قالی بافی و گلیم بافی است. دهستان از 13 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 6000 تن وقراء مهم آن عبارتند از: جلیان، موردی، ده شیب. جادۀ داراب به فسا از وسط این دهستان می گذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). نیز رجوع به نوبندجان شود
لغت نامه دهخدا
نوبندگان
(نَ بَ)
قصبۀ مرکزی دهستان نوبندگان بخش مرکزی شهرستان فسا، در 18 هزارگزی مشرق فسا و یک هزارگزی جادۀ فسا به داراب در دامنۀ معتدل هوائی واقع است و 3608 تن سکنه دارد. آبش از قنات و چشمه، محصولش غلات و پنبه و حبوبات و گردو و انگور، شغل مردمش زراعت و باغداری و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جوندگان
تصویر جوندگان
راسته ای از جانوران پستاندار مانند موش، بیدستر و سنجاب که دارای دندان های تیز برای جویدن هستند و چون دندان های ثنایای آن ها پیوسته رشد می کند باید همیشه دندان های خود را به کار بیندازند و چیزی را بجوند تا دندان ها ساییده شود والا بی اندازه بلند می شود و از دهان بیرون می آید
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نُو دَ)
طفلی که دندان نو برآورده باشد. (آنندراج). کودکی که به تازگی دندانهای پیشین وی درآمده باشد. (ناظم الاطباء). کنایه از خردسال و اندک سال:
با زباندانی پیر خردش
عقل کل کودک نودندان است.
طالب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نام یکی از دهستانهای بخش شوسف شهرستان بیرجند که در جنوب خاوری بخش واقع و حد فاصل بین بلوچستان و سیستان در حاشیۀ کویر لوط واقع است. این دهستان بواسطۀ خشکی و کمی آب از حیث ارزاق همیشه احتیاج به کمک خارجی دارد و در تمام وسعت آن نقطۀ حاصل خیز نمی توان یافت. اغلب قنوات آن شور و مانع رشد غلات و سایر نباتات شده و به این جهت حاصل آن نصف سایر نقاط قاین خواهد بود. این دهستان از 113 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و مجموع نفوس آن در حدود 19000 تن است. قراء مهم آن عبارتند از چهار فرسخ با 1488 تن سکنه و تمام ده 954 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ هََ)
دهی است از دهستان لیسار هره دشت بخش مرکزی شهرستان طوالش. در 18 هزارگزی شمال هشتپر، در جلگۀ معتدل هوای مرطوبی واقع است و 294 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه هره دشت، محصولش غلات و برنج و لبنیات و عسل و سیب، شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نَ بَ)
قلعه ای بوده است در شهر نوبندجان. رجوع به نوبندجان و نیز رجوع به تقویم البلدان و نزهه القلوب ج 3 ص 127 و 129 و فارسنامۀ ابن بلخی ص 115 و 137 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو بُنْ)
نوبنیاد. نوبنا. تازه ساز. تازه تأسیس
لغت نامه دهخدا
(نَ خَ)
یکی از بخش های شهرستان دره گز است و محدود است از شمال به مرز ایران و شوروی (سابق) ، از مشرق به بخش حومه، از مغرب به بخش باجگیران و ازجنوب به بخش چاپشلو. این بخش در منطقۀ کوهستانی سردسیری قرار دارد و قراء عمده آن در جنوب مرز ایران و شوروی (سابق) واقع است. قراء بخش از آب چشمه و رودخانه مشروب می شوند و چون باران در آنجا به حد کافی است محصولات دیمی خوب به عمل می آید. محصول عمده دهات این بخش غلات و پنبه و میوه و محصولات دامی از قبیل پوست و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام قصبۀ مرکزی بخش نوخندان شهرستان دره گز است. در 13 هزارگزی جنوب غربی دره گز، بر سر راه کلاته به چنار در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 3443 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه، محصولش غلات و میوه و پنبه، شغل مردمش زراعت است. مزرعۀ چمگرد جزو این قصبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام دهستان مرکزی بخش نوخندان شهرستان دره گز است. جمعیت این دهستان در حدود 5859 تن است. قراء مهم دهستان عبارتند از برج قلعه ودولت شاملو. اغلب دهات این دهستان از رود خانه درونگر مشروب می شوند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ)
جمع بنده:
خدای را نستودم که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش بسود.
رودکی.
بندگان گناه کنند و خداوندان درگذرند. (تاریخ بیهقی). وبدست بندگان جز سعی و جهدی به اخلاص نباشد. (کلیله ودمنه).
بندگان را که از قدر حذر است
آن نه زیشان که آن هم از قدر است.
سنایی.
رجوع به بنده شود
لغت نامه دهخدا
(خوَ / خُ رَ دَ / دِ)
جمع واژۀ خورنده. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا دَ / دِ)
مردمان دانا. مردمان عالم، جمع واژۀ خوانده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ دَ / دِ)
جمع واژۀ پوینده:
ز پویندگان هر که مویش نکوست
بکشت و بر ایشان برآهیخت پوست.
فردوسی.
ببالا ندارد جز این نیرویی
نپوید چو پویندگان هر سویی.
فردوسی.
ز پویندگان هر که بد تیزرو
خورش کردشان سبزه وکاه و جو.
فردوسی.
بدینگونه از چرم پویندگان
بپوشید بالای گویندگان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(نَ بَ دِ)
از بلاد فارس است. (از الانساب سمعانی). شهری است در خاک پارس از کورۀ شاپور در نزدیکی شعب بوان که به نزاهت و طراوت مشهور است. در بین این شهر و ارجان شانزده فرسخ فاصله است و با شیراز نیز در همین حدود فاصله دارد. (از معجم البلدان) (از تاج العروس). نوبنجان قلعه ای است به نوبندخان. (از معجم البلدان). نوبنجان از اعمال شاپور است. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 115). نوبنجان پیش از این شهری بود بزرگ و نیکو و در ایام فترت ابوسعد کازرونی به نوبتها آن را بغارتید کی مأوای شیر و گرگ و دد و دام بود و مردم از آنجا در جهان آواره شدند و خلایقی از ایشان در غربت بمردند و چون اتابک چاولی به پارس آمد و ابوسعد را برداشت آنجا روی به عمارت نهاد و امیدوار است کی به فر دولت قاهره ثبتهااﷲ تمام گردد. هوای آنجا گرمسیر است، معتدل و آب روان بسیار دارد و از همه انواع میوه ها و مشمومات بسیار... و قلعه ای سپید بر سنگ نوبنجان است... و به نوبنجان نخجیر کوهی باشد بیش از اندازه، و مردم نوبنجان متحیز باشند و به صلاح نزدیک. (ازفارسنامۀ ابن بلخی ص 146 و 147). نوبندگان شهری است به ناحیت پارس، خرم و با نعمت و خواستۀ بسیار. (حدود العالم). نوبندگان شهری بوده است در فارس از کورۀ شاپور... و فیمابین آن و ارجان بیست وشش فرسخ فاصله است و تا به شیراز نیز به همین مقادیر، و معرب آن نوبندجان و نوبنجان نیز آمده است. (از انجمن آرا). رجوع به نوبندگان و نیز رجوع به ترجمه تقویم البلدان ص 372 و ابن اثیر ج 7 ص 122و نزهه القلوب ج 3 صص 127- 129 و 189 و 225 و تاریخ سیستان ص 78 و 226 و 288 و فارسنامۀ ابن بلخی ص 151 و 158 و 162 و اخبار الدوله السلجوقیه ص 112 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نوبنیان
تصویر نوبنیان
نوبنیاد نوبنیاد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع جونده، راسته ای از پستانداران که شامل جانورانی است که عموما جثه کوچک دارند و دندان بندی ظنهاناقص است (فاقدانیاب هستند)، دندانهای پیثشین آنها بلند و برنده و در انتها فاقد میناست بهمین جهت عاج دندان آنها مرتبا نمو کرده موجب افزایش طول دندانها میگردد بطوریکه جانور ناچار است برای کوتاه کردن آنها هر چیز را که در دسترس می یابد بجود. از پستانداران مهم این راسته خرگوش موش سنجاب بیدستر و خوکچه را باید نام برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندگان
تصویر بندگان
جمع بنده. بنده ها، در خطاب شفاهی و کتبی به شاه: (بندگان اعلی حضرت همایونی) گویند و نویسند. یا بندگان اشرف. در خطاب به شاه و امیر بکار برده میشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوندگان
تصویر جوندگان
((جَ وَ دَ یا دِ))
جمع جونده، دسته ای از پستانداران تیزدندان که دندان های پیشین آن ها پیوسته رشد می کند، به طوری که جانور ناچار است برای کوتاه کردن آن ها هر چیز را که در دسترس می یابد بجود، مانند، موش، سنجاب
فرهنگ فارسی معین
نام یکی از محله های قدیمی در شهرهای ساری و گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی