- نوبتی
- از روی نوبت، کسی که در نقاره خانه کوس یا دهل می زند، نوبت زن، پاسبان، اسب یدک، خیمۀ پاسبانی،
برای مثال شنیدم کز پی یاری هوسناک / به ماتم نوبتی زد بر سر خاک (نظامی۲ - ۲۳۵)
معنی نوبتی - جستجوی لغت در جدول جو
- نوبتی
- پالاد (اسپ جنیبت)، بارگاه تاژ بزرگ، تبیره زن، پستا خانه، پستایی
- نوبتی
- نقاره چی، پاسبان، خیمه، بارگاه، از روی نوبت، به نوبت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Predicative
predicativo
predicativo
predykatywny
предикативный
предикативний
predicaat
prädikativ
prédicatif
predicativo
वर्णात्मक
বিধানক
predikat
yüklemle ilgili
kivumishi
נבואי
กล่าวถึง
نسبيٌّ
مفعولی
پستا
وقت چیزی یا کاری، فرصت، بار، دفعه، کرت، مرتبه، برای مثال به روزی دو نوبت برآرای خوان / سران سپه را یکایک بخوان (نظامی۵ - ۱۰۹۳) ، دوران، زمان، امری که دارای نظم و ترتیب باشد، قراول، کشیک، طبل، کوس، کوس یا دهل بزرگی که چند بار در شب و روز در بارگاه سلاطین نواخته می شد، بارگاه، خیمۀ بزرگ
اهل نوبه از مردم نوبه: مجاهد میگوید که لقمان بنده ای بود نوبی گوشهایش سوراخ کرده
مرتبه، دفعه، دور
((نُ بَ))
فرهنگ فارسی معین
بار، دفعه، کرت، جمع نوب، وقت، هنگام، خیمه، خیمه پاسبانی، پاس، نگهبانی، هر کاری که به طور متناوب انجام شود
نقاره، طبل بسیار بزرگی که در ساعات معین از شبانه روز می نواختند
Alternately
чередующимися