نواختن، دلجویی، پسوند متصل به واژه به معنای نوازنده مثلاً دلنواز، مهمان نواز، پسوند متصل به واژه به معنای آرامش بخش مثلاً روح نواز، کسی که ساز موسیقی را به صدا درمی آورد، نوازنده، پسوند متصل به واژه به معنای زننده، مثلاً دف نواز، نی نواز، پسوند متصل به واژه به معنای سراینده مثلاً دستان نواز
نواختن، دلجویی، پسوند متصل به واژه به معنای نوازنده مثلاً دلنواز، مهمان نواز، پسوند متصل به واژه به معنای آرامش بخش مثلاً روح نواز، کسی که ساز موسیقی را به صدا درمی آورد، نوازنده، پسوند متصل به واژه به معنای زننده، مثلاً دف نواز، نی نواز، پسوند متصل به واژه به معنای سراینده مثلاً دستان نواز
اسم فاعل از نکز است. رجوع به نکز شود، چاهی که آبش تمام شده یا کم شده باشد. (از معجم متن اللغه) : بئر ناکز،فنی مأها. (اقرب الموارد). نفد مأها. (از المنجد). چاه کم آب. یا چاهی که آب آن سپری شده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ج، نواکز. نکز
اسم فاعل از نکز است. رجوع به نکز شود، چاهی که آبش تمام شده یا کم شده باشد. (از معجم متن اللغه) : بئر ناکز،فنی مأها. (اقرب الموارد). نفد مأها. (از المنجد). چاه کم آب. یا چاهی که آب آن سپری شده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ج، نواکز. نُکُز
نوازش: از نواز شاه آن زار حنیذ در تن خود غیرجان جانی ندید (ندید)، (مثنوی. نیک. 541: 6)، در ترکیب بمعنی نوازنده آید: بنده نوازکوچک نوازگوش نوازمهمان نواز
نوازش: از نواز شاه آن زار حنیذ در تن خود غیرجان جانی ندید (ندید)، (مثنوی. نیک. 541: 6)، در ترکیب بمعنی نوازنده آید: بنده نوازکوچک نوازگوش نوازمهمان نواز