جدول جو
جدول جو

معنی نواطح - جستجوی لغت در جدول جو

نواطح(نَ طِ)
جمع واژۀ ناطح. رجوع به ناطح شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ رَبْ بُ)
با هم فراگرفتن شرو بدی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فتنه انگیختن یا کارزار نمودن با هم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تقاتل. (از اقرب الموارد) ، انبوهی کردن اشتران بر حوض. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(نَ ءِ)
جمع واژۀ نائحه. رجوع به نائحه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ یِ)
زنان نوحه گر. جمع واژۀ نایحه. رجوع به نایحه و نائحه شود، جمع واژۀ نیّحه. (آنندراج). رجوع به نیحه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ طِ)
جمع واژۀ ناطل. رجوع به ناطل شود
لغت نامه دهخدا
(نَ طِ)
جمع واژۀ ناطق. رجوع به ناطق شود
لغت نامه دهخدا
(نَ طِ)
جامه پاره ها که در پالونه داخل کنند وبدان چیزها را صاف کنند. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ ضِ)
جمع واژۀ ناضحه. رجوع به ناضحه شود
لغت نامه دهخدا
(نُوْ وا)
مأخوذ از تازی، به معنی: نواحی و حوالی و محال و ساحل و کنار دریا. (ناظم الاطباء). رجوع به نواحی شود
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ)
گریه و ماتم نمودن به آواز بلند. (از آنندراج). نوح. نیاح. نیاحه. مناحه. (از اقرب الموارد). رجوع به نیاحه شود
لغت نامه دهخدا
(طِ)
هرچه پیش آید از مرغ و وحش. (منتهی الارب) (آنندراج). هرچه پیش آید شخصی را از مرغ و وحش. (ناظم الاطباء). مقابل قعید. آنچه از وحش و طیر که از پیش روی تو درآید. (از اقرب الموارد) (از المنجد). مایستقبلک من امامک من الطیر و الظباء و الوحش و غیرها مما یزجر. (معجم متن اللغه) ، گوسپند. کبش. عنز. (اقرب الموارد). یقال: ما له ناطح و لا خابط، یعنی او را نه گوسپندیست و نه شتری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از معجم متن اللغه). ای لا شی ٔ له، او را چیزی نیست. (از اقرب الموارد) (المنجد) ، رنج. سختی. (آنندراج). یقال: اصابه ناطح من الدهر، ای امر شدید. (منتهی الارب). رنج. سختی. شدت. (ناظم الاطباء). امر شدید پرمشقت. (معجم متن اللغه). ج، نواطح
لغت نامه دهخدا
(طِ)
نطح و ناطح دو ستاره است از منازل قمر به برج حمل که هردو شاخ وی اند. (منتهی الارب) (آنندراج). نطح و ناطح نام دو ستاره است در شاخ حمل و آنها را شرطان گویند که یکی از منازل قمر است. (ناظم الاطباء). شرطان، و آن دو شاخ های حمل اند از منازل قمر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نوائح
تصویر نوائح
جمع نائحه، مو بندگان زن نیوه گران زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواصح
تصویر نواصح
جمع ناصحه، دوزندگان، پاکدلان، باران پیاپی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواح
تصویر نواح
نیوه گری مویه گری از ریشه پارسی بنگرید به نوحه
فرهنگ لغت هوشیار