جدول جو
جدول جو

معنی نواجذ - جستجوی لغت در جدول جو

نواجذ
دندان های عقل
تصویری از نواجذ
تصویر نواجذ
فرهنگ فارسی عمید
نواجذ
(نَ جِ)
جمع واژۀ ناجذ. دندانهای سپسین. اضراس حلم. دندانهای عقل. رجوع به ناجذ شود
لغت نامه دهخدا
نواجذ
جمع ناجذ، دندان های سپسین
تصویری از نواجذ
تصویر نواجذ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(جِ)
دندان خرد. (دهار) (مهذب الاسماء). دندان سپسین. (ناظم الاطباء). دندان سپسین همه. دندان عقل. (منتهی الارب) (آنندراج). دندان عقل. ج، نواجذ. و آن چهار دندان است مر انسان را و آن را دندان بلوغ نیز گویند بدانجهت که بعد از بلوغ و کمال عقل برآید. (منتهی الارب) (آنندراج). و نیز رجوع به نواجذ شود، عض علی ناجذه، بلغ اشده، یعنی به کمال بلوغ رسید. (ناظم الاطباء). و استحکام یافت. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، عض الرجل علی ناجذیه، صبر، ابدت الحرب ناجذیها، اشتدت. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
اسم فاعل است از نجذ. (اقرب الموارد). رجوع به نجذ شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فِ)
جمع واژۀ نافذه. رجوع به نافذه شود، هر سوراخ که بدان نفس را سرور یا غم رسد همچو سوراخ گوش و بینی و دهن و سوراخ دبر. (منتهی الارب). هر شکاف یا سوراخی در بدن انسان چون دهن و بینی. (المنجد) ، جمع واژۀ نافذ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ جِ)
خلاصه و لباب از هر چیزی که بر وی قشر نباشد، یا گرامی و افضل آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ جِ)
جمع واژۀ ناجده. رجوع به ناجده شود، گوشتی که به روی آن خطهای دراز از چربی باشد. (ناظم الاطباء). طرائق الحشم. (اقرب الموارد) ، پاره های پنبۀ به هم چسبیده. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ جِ)
جمع واژۀ ناجعه. رجوع به ناجعه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ جِ)
شتران که گیاه هرم و شکسته های برگ آن خورند. (منتهی الارب) (آنندراج). شترانی که گیاه نجیل ویا برگهای خردشدۀ آن را می خورند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ جِ)
جمع واژۀ ناجمه. رجوع به ناجمه و ناجمی شود: در اکتساب خیرات و احتساب مبرات... و جد در اصلاح نواجم شر و نوابع فتنه بر عمیدالجیوش بیفزود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 288)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ ناجیه. رجوع به ناجیه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ جی ی)
محمد بن حسن بن علی بن عثمان نواجی قاهری شافعی قاضی، ملقب به شمس الدین. فقیه و ادیب مصری است. به سال هجری قمری در قریۀ نواج قاهره تولد و به سال 859 هجری قمری وفات یافت. او راست: 1- حاشیۀ توضیح ابن هشام. 2- الحجه لسرقات ابن حجه. 3- حلبه الکمیت، در آداب و نوادر و خمریات. 4- خلع العذار فی وصف العذار. 5- صحایف الحسنات. 6- الطراز الموشی فی الانشاء، مجموعه ای از منشآت و مراسلات. 7- مراتع الغزلان فی وصف الحسان من الغلمان. 8- دیوان اشعار و جز آن. (از الاعلام زرکلی ج 6 ص 320) (ریحانه الادب ج 4 ص 328). و نیز رجوع به کشف الظنون و معجم المطبوعات ص 1872 و الضوء اللامع ج 7 ص 229 و الخطط التوفیقیه ج 17 ص 13 و حوادث الدهور ج 2 ص 365 و آداب اللغه ج 3 ص 137و لغه العرب ج 1 ص 129 و البدر الطالع ج 2 ص 156 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ خِ)
جمع واژۀ ناخذا، معرب ناخدا. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
هر سوراخ که بدان نفس را سرور یا غم رسد همچو سوراخ گوش و بینی و دهان و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
دندان سپسین دندان برنایی (بلوغ) دندان خرد (عقل) دندان عقل آخرین دندان که در دهان شخص ظاهرشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواجد
تصویر نواجد
((نَ جِ))
دندان های پس از دندان نیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناجذ
تصویر ناجذ
((جِ))
دندان عقل، آخرین دندان که در دهان شخص ظاهر شود
فرهنگ فارسی معین
در لغت به معنی نوازش استنواجش از انواع موسیقی آوازی است
فرهنگ گویش مازندرانی