جدول جو
جدول جو

معنی نوآمد - جستجوی لغت در جدول جو

نوآمد
(بَ)
نوآمده. تازه وارد، نوزاد. (یادداشت مؤلف) :
فریدون چو روشن جهان را بدید
به چهر نوآمد یکی بنگرید.
فردوسی.
پیش بین دختر نوآمد من
دید کآفاتش از پس است برفت.
خاقانی.
داغ بر رخ زاده بهر بندگی ّ مصطفی
هر نوآمد کز مشیمه ی چارارکان آمده.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نوآمد. نورس. نورسیده. نوزاد: حال این نوآمدگان نیز نیکو پرسیده آید. (تاریخ بیهقی ص 481).
این جدل نیست با نوآمدگان
که زدیوان من خورند ادرار.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نوآمده
تصویر نوآمده
نو رسیده تازه رسیده تازه وارد جدید الورود
فرهنگ لغت هوشیار
عدم مساعدت حوادث روزگاربدافتاد: هماز ناآمد کار و بد آمد روزگار. . جمال علی عراقی پیش ازمن بنده آنجارسیده رود)
فرهنگ لغت هوشیار