جدول جو
جدول جو

معنی نهس - جستجوی لغت در جدول جو

نهس
(فِ)
به دندان پیشین گرفتن و گزیدن گوشت راو برکندن. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). به دندان پیشین گزیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، گزیدن مار. (منتهی الارب) (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (از متن اللغه). نهش. (متن اللغه) ، گاز گرفتن سگ کسی را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). عض. (متن اللغه). گزیدن سگ و هر صاحب نیشی کسی را و یا گرفتن و برکندن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نهس
(نُ هََ)
مرغی است که گنجشک را شکار کند. (منتهی الارب). پرنده ای است شبیه صرد، جز اینکه ملمع نیست. دمش را تکان می دهد و گنجشکان را شکار می کند، و گفته اند نهس گونه ای از صرد است و او را از آن روی نهس گفته اند که گوشت را به نیش می کند و می گزد. (از اقرب الموارد). پرندۀ سخت منقار و کله گنده ای است که در گورستان مأوی کند. (از متن اللغه). ج، نهسان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نهل
تصویر نهل
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نهب
تصویر نهب
غارت، چپاول، تاراج، غنیمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبس
تصویر نبس
نبسه ها، فرزند فرزندها، نوه ها، فرزندزاده ها، جمع واژۀ نبسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکس
تصویر نکس
سرنگون کردن، نگونسار کردن، برگرداندن و سرازیر کردن چیزی
سر خود را از خواری به زیر افکندن
عود کردن مرض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحس
تصویر نحس
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، بدقدم، مشوم، میشوم، سبز قدم، نافرّخ، خشک پی، منحوس، شمال، بدشگون، نامیمون، بداغر، پاسبز، نامبارک، سبز پا، سیاه دست، مرخشه، بدیمن، شنار، تخجّم، بداختر
در احکام نجوم ویژگی برخی سیارات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفس
تصویر نفس
هوایی که در حال تنفس از بینی و دهان به ریه داخل و از آن خارج می شود، دم، عمل تنفس
زمان کوتاه
نفس عمیق: نفسی که هوا را به اعماق ریه برساند
نفس کشیدن: تنفس کردن، دم زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفس
تصویر نفس
حقیقت هر چیز، جان، تن، جسد، شخص انسان، خون
نفس اماره: در فلسفه نفس شیطانی که انسان را به هواوهوس و کارهای ناشایسته وامی دارد
نفس لوامه: در فلسفه نفس ملامت کننده که انسان را از ارتکاب کارهای ناپسند ملامت می کند و از کردار زشت باز می دارد
نفس مطمئنه: در فلسفه قوۀ روحانی که خاص پیغمبران و پیشوایان دین و زهاد و پرهیزکاران است، وجدان آرام
نفس ناطقه: در فلسفه نفس ناطق، نفس انسانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناس
تصویر ناس
صد و چهاردهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۶ آیه، قل اعوذ
مردم، آدمیان
برگ خشک از نوع تنباکو که آن را نرم می کوبند و با اندکی آهک مخلوط می کنند و در جلو دهان میان لب و دندان می ریزند، نسوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهر
تصویر نهر
مفرد واژۀ انهار، جوی، رودخانه، در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ جنوبی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهل
تصویر نهل
تشنگی، تشنه بودن، حالت شخص تشنه
فرهنگ فارسی عمید
(مَ هََ)
جای که از آن چیزی خورند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، اسد. (اقرب الموارد). رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
(نَ سَ)
گزر دشتی. (ناظم الاطباء). رجوع به دزی ج 2 ص 729 شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
جمع واژۀ نهس. رجوع به نهس (ن ه) شود
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ دَ)
نهادن. (جهانگیری) (برهان قاطع) (انجمن آرا). گذاشتن. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). نشاندن و نصب کردن. (ناظم الاطباء). نهشتن. (برهان قاطع) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فَ سَ)
بریدن گوشت را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، خوردن طعام را. (منتهی الارب). به حرص خوردن طعام را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مِ هََ)
شیر بیشه. (ناظم الاطباء). اسد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نمس
تصویر نمس
راسو
فرهنگ لغت هوشیار
جان، روح، روان، قوه ای است که بدان جسم زنده است هوائی که از دهان موجود زنده در حال تنفس خارج می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجس
تصویر نجس
ناپاک، آلوده، رجس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحس
تصویر نحس
بداختر، نافرجام، نامبارک، شوم
فرهنگ لغت هوشیار
پسردختردختردختردخترزاده: صفت ذات اوهمین نه بس است که رسول خدای رانبس است ک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرس
تصویر نرس
پرستار بیمار
فرهنگ لغت هوشیار
مردمان، نام یکی از سیمناد های نپی (سوره های قرآنی) نان خشک مردمان ظدمیان: ناس مردم باشد و کو مردمی ک تو سر مردم ندیدستی دمی. (مثنوی. نیک. 323: 4) توضیح ناس اسمی است که برای جمع وضع شده مثل قوم و رهط. واحدش انسان است و بر انس و جن اطلاق میشود و اغلب بر انس. و گفته اند که اصلش} اناس {است که جمع انس باشد و این جمعی است نادر که با آوردن الف و لام بر سر آن فاء (الفعل) حذف شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ننس
تصویر ننس
ممسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهس
تصویر لهس
لیسیدن، آز برای خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهستن
تصویر نهستن
نهادن، نشاندن و نصب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهس
تصویر رهس
پایمال کردن سپردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهس
تصویر دهس
نو رسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهس
تصویر بهس
دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهی
تصویر نهی
بازداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نهش
تصویر نهش
قرار، وضع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نفس
تصویر نفس
دم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نحس
تصویر نحس
بداختر، بدشگون، گجسته
فرهنگ واژه فارسی سره