جدول جو
جدول جو

معنی نهزم - جستجوی لغت در جدول جو

نهزم
(نَ لَ رَ / رِ)
دهی است جزء دهستان شفت بخش مرکزی شهرستان فومن، بر کنار رود خانه امام زاده ابراهیم در 12 گزی غرب فومن و 4 هزارگزی جنوب غربی بازار شفت و در جلگۀ معتدل هوایی واقع است و 947 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه پسینمان و محصولات عمده اش برنج و ابریشم و چای و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نزم
تصویر نزم
باران نم نم
مه، بخار و مه غلیظ نزدیک به زمین که هوا را تاریک کند، بخار آب پراکنده در هوای نزدیک زمین، ماغ، ضباب، میغ، نژم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزم
تصویر هزم
شکست دادن و پراکنده ساختن دشمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهزت
تصویر نهزت
فرصت، وقت مناسب برای کاری، زمان، وقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منهزم
تصویر منهزم
شکست خورده، گریخته، در حالت مغلوبیت، با حالت شکست خورده، با حالت مقهور
فرهنگ فارسی عمید
(ضِ زِ)
ناکس و فرومایه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نُ زَ)
فرصت. (یادداشت مؤلف). نهزه. رجوع به نهزه شود، غنیمت. (یادداشت مؤلف). نهزه. رجوع به نهزه شود
لغت نامه دهخدا
(نُ زَ)
فرصت. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (اقرب الموارد). پروای کار. (منتهی الارب). ج، نهز، غنیمت. (منتهی الارب). اسم للشی ٔ الذی هو لک معرض، کالغنیمه. (متن اللغه). غارت. (ناظم الاطباء) ، گویند: هو نهزهالمختلس، ای صید لکل احد، طعمه و شکار هر کسی است. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(نَهَْ ها)
شیر بیشه. (منتهی الارب). اسد. (متن اللغه) (اقرب الموارد) ، میانۀ راه روشن. (منتهی الارب). طریق واضح. مهیع. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
مرغی است یا جغد. (منتهی الارب). پرنده ای است شبه هام و گفته اند جغد است. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). یا نوعی پرنده و یا جغد نر. (از متن اللغه). ج، نهم، پارسای ترسایان که در کلیسا باشد. (منتهی الارب). راهب دیرنشین. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). ج، نهم. رجوع به نهامی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ زْ زَ)
قصب مهزم، نی که شکسته و شکافته شده باشد. (از اقرب الموارد) ، سقاء مهزم، مشک که با خشکی برهم تا خورده باشد. (از اقرب الموارد). متهزم. و رجوع به متهزم شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُ / نِ)
آهنگر. (منتهی الارب) (آنندراج). حداد. نهامی. (متن اللغه) (اقرب الموارد) ، درودگر. (منتهی الارب) (آنندراج). نجار. نهامی. (متن اللغه) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَنْ نُ)
شکسته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). شکسته شدن عصا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بانگ کردن رعد. (تاج المصادر بیهقی). بانگ کردن کمان و تندر و رعد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دریده گشتن مشک از خشکی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ زِ)
از میان جنگ گریزنده و لشکر شکست خورده. (غیاث) (آنندراج). شکست خورده و شکسته شده و لشکر شکست خورده و مغلوب شده و فرارکرده. (از ناظم الاطباء). شکست خورده. به هزیمت شده. گریخته. شکسته (در جنگ). شکسته (سپاه). (یادداشت مرحوم دهخدا) :
طالب و صابر و بر سرّ دل خویش امین
غالب و قادر و بر منهزم خویش رحیم.
ابوحنیفه (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 389).
مال شد در جهان چو منهزمی
تا بر او یافت جود تو ظفری.
مسعودسعد.
وآنکه در آن دشت روی منهزمان دید
دیده اش مأخوذ علت یرقان است.
مسعودسعد.
اقوال پسندیده مدروس گشته... و حق منهزم. (کلیله و دمنه). او را منزعج و منهزم از آن خطه بیرون انداخت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 301).
- منهزم ساختن، منهزم کردن. (ناظم الاطباء). شکست دادن.
- منهزم شدن، شکست خوردن و فرار کردن و مغلوب شدن. (ناظم الاطباء). شکست خوردن. (زمخشری) :
هر شاه کو ز لشکر تو منهزم شود
بسته ره هزیمتش از کوهسار باد.
مسعودسعد.
هر دو فرقه از هم متفرق و منهزم شدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 243).
شد منهزم از کمال عزت
آن را که جلال حیرت آمد.
حافظ.
- منهزم کردن، شکست دادن و غالب آمدن بر دشمن. (ناظم الاطباء).
- منهزم گردیدن، منهزم شدن. منهزم گشتن: قوه خرد منهزم گردد و بگریزد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 97).
، عصای شکافته و کفته شونده چندانکه آواز برآید از وی. (آنندراج). عصایی که با صدا شکسته شود. (ناظم الاطباء). رجوع به انهزام شود، چیزی که در آن از خلانیدن انگشت مغاک باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از منهزم
تصویر منهزم
از میان جنگ گریزنده و لشکر شکست خورده، بهزیمت شده، گریخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزم
تصویر هزم
مهربانی کردن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهم
تصویر نهم
پر خوری شکمپرستی دلگی عدد ترتیبی بری نه (9) : (باب نهم در طبقات شعرای آل ناصر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزم
تصویر نزم
سختی گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهز
تصویر نهز
اندازه، قدر، صرب و دفع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهام
تصویر نهام
آهنگر، درودگر، نجار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهیم
تصویر نهیم
بانگ شیر، بانگ پیل، گرسنه چشم سیری ناپذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهزه
تصویر نهزه
نهزه و نهزت در فارسی پروا، نخجیر فرصت، صید:جمع نهز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهزت
تصویر نهزت
فرصت، صید:جمع نهز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منهزم
تصویر منهزم
((مُ هَ زِ))
شکست خورده، مغلوب شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهزت
تصویر نهزت
((نُ زَ))
فرصت، صید، جمع نهز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزم
تصویر نزم
((نِ یا نَ))
بخار یا مه غلیظ نزدیک به زمین که هوا را تاریک می کند، نژم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هزم
تصویر هزم
((هَ))
شکست دادن و پراکنده کردن دشمن
فرهنگ فارسی معین
تارومار، شکست خورده، گریزان، مغلوب، مقهور، منکوب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از نهم
تصویر نهم
Ninth
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نهم
تصویر نهم
nono
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نهم
تصویر نهم
noveno
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نهم
تصویر نهم
dziewiąty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نهم
تصویر نهم
девятый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نهم
تصویر نهم
дев'ятий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نهم
تصویر نهم
negende
دیکشنری فارسی به هلندی