جدول جو
جدول جو

معنی نهز - جستجوی لغت در جدول جو

نهز
(نُ هََ)
جمع واژۀ نهزه. رجوع به نهزه شود
لغت نامه دهخدا
نهز
(نَ هَِ)
شیر بیشه. (منتهی الارب). اسد. (متن اللغه) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نهز
اندازه، قدر، صرب و دفع
تصویری از نهز
تصویر نهز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نهل
تصویر نهل
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناز
تصویر ناز
(دخترانه)
کرشمه، غمزه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نزه
تصویر نزه
با صفا، خرم، پاک، پاکیزه، دور از بدی و کارهای ناشایسته، پاک دامن، بی آلایش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهاز
تصویر نهاز
بزی که پیشاپیش گله حرکت کند، پیشرو گله، کنایه از پیشرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهر
تصویر نهر
مفرد واژۀ انهار، جوی، رودخانه، در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ جنوبی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهل
تصویر نهل
تشنگی، تشنه بودن، حالت شخص تشنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیز
تصویر نیز
هم، همچنین، بار دیگر، مسلماً
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهب
تصویر نهب
غارت، چپاول، تاراج، غنیمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناز
تصویر ناز
عشوه، کرشمه، لطف، زیبا، خوشگل، فخر، نوازش، رفاه، آسایش
ناز شست: پولی که کسی به سبب هنری که نشان داده از کسی بگیرد، پولی که در قدیم مامور دولت برای کاری که انجام داده بود از کسی می گرفت
ناز نوروز: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو در پرده کشیدی ناز نوروز / به نوروزی نشستی دولت آن روز (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهزت
تصویر نهزت
فرصت، وقت مناسب برای کاری، زمان، وقت
فرهنگ فارسی عمید
(نُ زَ)
فرصت. (یادداشت مؤلف). نهزه. رجوع به نهزه شود، غنیمت. (یادداشت مؤلف). نهزه. رجوع به نهزه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ)
جای ایستادن آبکش از پشت چاه نزدیک دهان آن که پیدا و نمایان باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ لَ رَ / رِ)
دهی است جزء دهستان شفت بخش مرکزی شهرستان فومن، بر کنار رود خانه امام زاده ابراهیم در 12 گزی غرب فومن و 4 هزارگزی جنوب غربی بازار شفت و در جلگۀ معتدل هوایی واقع است و 947 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه پسینمان و محصولات عمده اش برنج و ابریشم و چای و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نُ زَ)
فرصت. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (اقرب الموارد). پروای کار. (منتهی الارب). ج، نهز، غنیمت. (منتهی الارب). اسم للشی ٔ الذی هو لک معرض، کالغنیمه. (متن اللغه). غارت. (ناظم الاطباء) ، گویند: هو نهزهالمختلس، ای صید لکل احد، طعمه و شکار هر کسی است. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نغز
تصویر نغز
خوب، چیزی نیکو و زیبا و بدیع و عجب از نیکوئی
فرهنگ لغت هوشیار
کاج. تازه و خوب، بی آلایش پاکدامن، خرم پاک وپاکیزه خوش وخرم: نه بااو مقاومت می توانم کردن ونه ازاینجا تحویل که موضع خوش وبقعت نزه است، پرگیاه ودورازمردم، دورازبدی بی آلایش پاکدامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشز
تصویر نشز
جای بلند، بلند نشستن، بلندی جستن بلند و برجسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجز
تصویر نجز
سپری شدن، منقضی و فنا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناهز
تصویر ناهز
نزدیک شونده
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی تازی گشته سوراخ کردن سوارخ کنی، زنش در خنیا، دانه چیده، کوبش، کاوش کاویدن، سنگ نویسی، آوای بشکن، کندش کنده کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیز
تصویر نیز
هم، ایضاً، کلمه ربط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهاز
تصویر نهاز
ترس، بیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهز
تصویر بهز
راندن دور کردن: به درشتی چیرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناز
تصویر ناز
آسایش، نعمت، عزت، شادکامی
فرهنگ لغت هوشیار
فرصت جویی گرگ (در فارسی: مهره الذیب) : و پیدا بود که از آن تادیب و تعریک نصیبه ظلمه آن طایفه چند رسد در مقابله نهزه الذیب ایشان چه مقدار آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهزت
تصویر نهزت
فرصت، صید:جمع نهز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهزه
تصویر نهزه
نهزه و نهزت در فارسی پروا، نخجیر فرصت، صید:جمع نهز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهی
تصویر نهی
بازداشتن، خلاف امر، منع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهزت
تصویر نهزت
((نُ زَ))
فرصت، صید، جمع نهز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهی
تصویر نهی
بازداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نهش
تصویر نهش
قرار، وضع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نغز
تصویر نغز
جالب
فرهنگ واژه فارسی سره