- نهاد
- موسسه، ذات
معنی نهاد - جستجوی لغت در جدول جو
- نهاد
- نهادن، سرشت، طبیعت،
برای مثال خدای عرش جهان را چنین نهاد «نهاد» / که گاه مردم شادان و گه بود ناشاد ، ضمیر، دل، سازمان، مؤسسه، بنیان، اساس، در علوم ادبی مسندٌالیه، روش، طرز، راه ورسم، مراسم، آیین، آداب، مقام، پایگاه، قرار، مواضعه(رودکی - ۴۹۵)
بافت
ادا کردن، پرداختن
- نهاد
- خلقت، آفرینش، طینت، فطرت، خمیره
- نهاد ((نِ یا نَ))
- طبیعت، سرشت، ذات، نژاد، نسب، رسم، روش
- نهاد
- Institution
- نهاد
- instituição
- نهاد
- institución
- نهاد
- instytucja
- نهاد
- учреждение
- نهاد
- інституція
- نهاد
- instelling
- نهاد
- Institution
- نهاد
- institution
- نهاد
- istituzione
- نهاد
- संस्था
- نهاد
- প্রতিষ্ঠান
- نهاد
- lembaga
- نهاد
- taasisi
- نهاد
- מוֹסָד
- نهاد
- สถาบัน
- نهاد
- مؤسّسةٌ
- نهاد
- ادارہ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قرار دادن
آشوال
گذارده شده، گذاشته، مقدرکرده، مقدر، ذخیره، پس انداز، ودیعه، سپرده، گسترده، چیده، مدفون، استوار
گذاشته چای داده، نصب شده، منصوب معین، مقرر، وضع کرده، قرار داده مواضعه کرده، معاهده بسته، فرض کرده متوهم، محسوب انگاشته، گرفته (بمفهومی)، مقدر. یا ننهاده. نامقدر: (روزی ننهاده)، کنار گذاشته، مرتبه وضعی از مراتب اعداد عدد وضعی باصطلاح شمار گران. یا چیزی نهاده. ذخیره
گذاشتن، قرار دادن
قرار دادن، بستن، عرضه کردن، پیش نهادن، تعبیه کردن، نصب کردن، کار گذاشتن، گستردن، پهن کردن، پاشیدن، ریختن، ترتیب دادن، برپا کردن، تسلیم کردن، به حال خود گذاشتن، واگذاشتن،
جمع کردن، ذخیره کردن، انبار کردن، تخصیص دادن، جدا کردن، کنار گذاشتن، خلق کردن، آفریدن، تالیف کردن، دوختن، دادن نام یا لقب و مانند آن، قرار گذاشتن، فرا دادن، سپردن،
فرض کردن، محسوب کردن، تصور کردن، قائل شدن، فرو افکندن، انداختن، جاری کردن، روان کردن، حکم کردن، فرمان دادن، ادا کردن، گذاردن، مرسوم کردن
مقدر شدن، هموار کردن، برابر دانستن، مساوی شمردن، منعقد کردن، بستن، نسبت دادن، منسوب کردن،
گذاشتن مثلاً دست بر دست نهاد، تقدیر کردن، مقرر کردن،برای مثال ریزی از چاشنی کام به کامم نرسید / روزی ای کآن ننهاده ست قدر می نرسد (خاقانی - ۵۲۴) متوجه کردن، معطوف کردن، برای مثال به علم و خواندن قرآن نهاده ای دل و گوش / جز از تو گوش نهاده به بانگ بربط و نای (فرخی - ۳۸۵) جماع کردن، برای مثال دنیا وفا ندارد لولی وشی ست این زن / گر رو کند و گر پشت می بایدش نهادن (سعید اشرف - لغتنامه - نهادن)
جمع کردن، ذخیره کردن، انبار کردن، تخصیص دادن، جدا کردن، کنار گذاشتن، خلق کردن، آفریدن، تالیف کردن، دوختن، دادن نام یا لقب و مانند آن، قرار گذاشتن، فرا دادن، سپردن،
فرض کردن، محسوب کردن، تصور کردن، قائل شدن، فرو افکندن، انداختن، جاری کردن، روان کردن، حکم کردن، فرمان دادن، ادا کردن، گذاردن، مرسوم کردن
مقدر شدن، هموار کردن، برابر دانستن، مساوی شمردن، منعقد کردن، بستن، نسبت دادن، منسوب کردن،
گذاشتن مثلاً دست بر دست نهاد، تقدیر کردن، مقرر کردن،