جدول جو
جدول جو

معنی نهائی - جستجوی لغت در جدول جو

نهائی(نِ)
منسوب به نهایت است به معنی پایانی. (یادداشت مؤلف). منسوب به نهاء (: پایان، انجام) . آخری. آخرین. نهایی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
نهائی
آخرین، نهایی، آخری، پایانی
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
فرهنگ لغت هوشیار
نهائی
أخيرٌ
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
دیکشنری فارسی به عربی
نهائی
Eventual
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نهائی
éventuel
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نهائی
eventual
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
نهائی
eventual
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
نهائی
ostateczny
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
دیکشنری فارسی به لهستانی
نهائی
конечный
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
دیکشنری فارسی به روسی
نهائی
остаточний
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
نهائی
uiteindelijk
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
دیکشنری فارسی به هلندی
نهائی
eventual
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
دیکشنری فارسی به آلمانی
نهائی
eventuale
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
نهائی
अंतिम
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
دیکشنری فارسی به هندی
نهائی
حتمی
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
دیکشنری فارسی به اردو
نهائی
สุดท้าย
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
دیکشنری فارسی به تایلندی
نهائی
סופי
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
دیکشنری فارسی به عبری
نهائی
最終的な
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
نهائی
wa mwisho
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
نهائی
최종적인
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
دیکشنری فارسی به کره ای
نهائی
nihai
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
نهائی
akhirnya
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
نهائی
চূড়ান্ত
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
دیکشنری فارسی به بنگالی
نهائی
最终的
تصویری از نهائی
تصویر نهائی
دیکشنری فارسی به چینی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نهازی
تصویر نهازی
پیشروی، پیشرفت، پیش رفتن، پیشوایی، راهنمایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهانی
تصویر نهانی
مخفی، مخفیانه، کنایه از خزینه، اندوخته، گنج، کنایه از حقیقت، معنی، راز، سر، کنایه از ضمیر، دل، باطن، کنایه از قبر، گور، مدفن، درونی، نامشهود، کنایه از در نهان، در دل، دزدانه
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
تنهایی. خلوت. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). کناره جوئی. اعتزال. عزلت گزینی. گوشه نشینی:
برگزیدم به خانه تنهائی
از همه کس درم ببستم چست.
شهید بلخی.
همجالس بد بدی تو و رفته بهی
تنهائی به بسی ز همجالس بد.
(از قابوسنامه از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 554).
بر صحبت نفایه و بی دانش
بگزین به طبع، وحشت تنهایی.
ناصرخسرو.
چو خلق اینست و حال این، تو نیابی
ز تنهائی به، ای خواجه، حصاری.
ناصرخسرو.
عاقل را تنهائی و غربت زیان ندارد. (کلیله و دمنه).
چو مشک از ناف عزلت بو گرفتم
به تنهائی چو عنقا خو گرفتم.
نظامی.
هست تنهائی به از یاران بد
نیک چون با بد نشیند بد شود.
(مثنوی چ خاور ص 359).
چو هر ساعت از تو بجایی رود دل
به تنهائی اندر صفایی نبینی.
(گلستان).
چو بلبل سحری برگرفت نوبت بام
ز نوبه خانه تنهایی آمدم بر بام.
سعدی.
دوش در صحرای خلوت لاف تنهائی زدم
خیمه بر بالای منظوران زیبائی زدم.
سعدی.
ای پادشه خوبان، داد از غم تنهائی
دل بی تو بجان آمد وقت است که بازآئی.
حافظ.
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهائی به جان آمد خدا را همدمی.
حافظ.
، تنها بودن. یگانه بودن. (فرهنگ فارسی معین). وحدت و انفراد و یگانگی. (ناظم الاطباء).
- به تنهائی، منفرداً. بالانفراد:
هشتاد ودو شیر او خود کشته ست به تنهائی
هفتادودو من گرز او کرده ست ز جباری.
منوچهری.
او به تنها صد جهانست از هنر
یک جهانش جان به تنهایی فرست.
خاقانی.
- امثال:
تنهائی از مرگ ناخوشتر است
هر آن تن که تنها بود بیسر است.
فردوسی (از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 554).
رجوع به ’لا رهبانیه فی الاسلام’ شود.
تنهائی به بسی ز هم جالس بد... رجوع به ’آلو به آلو...’ شود.
تنهائی به خدا می برازد. رجوع به ’لا رهبانیه...’ شود.
و رجوع به تنها شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نهانی
تصویر نهانی
منسوب به نهان: پنهانی سری: (قسمی نهانیهاء عقلی و قسمی نهانیهاء شریعی) یا زندگی نهانی (زندگی)، در نهان پنهانی: (سید... با سه پسر براهی مجهول بیک هفته باصفهان آمد نهانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهایی
تصویر نهایی
نهایی در فارسی فرجامین منسوب به نهایت: آخری آخرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسائی
تصویر نسائی
سیاتیک. یانسائی بزرگ. سیاتیک. یانسائی کوچک. سیاتیک کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهائی
تصویر بهائی
قیمت دار، فروختنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهامی
تصویر نهامی
نهامین در فارسی آهنگر، درود گر، دستورز آهنگر حداد، نجار دورد گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهادی
تصویر نهادی
آلی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نهایی
تصویر نهایی
کرانین، پایانی، فرجامین، انجامین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نهانی
تصویر نهانی
محرمانه
فرهنگ واژه فارسی سره