جدول جو
جدول جو

معنی نمکاری - جستجوی لغت در جدول جو

نمکاری
نمکدان گلی و نسبتا بزرگ که در آن آب ریخته و از آب و نمک موجود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از همکاری
تصویر همکاری
با هم کار کردن، به یکدیگر کمک کردن در کاری، هم پیشگی و شرکت در کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکاری
تصویر مکاری
کسی که چهار پا کرایه می دهد، چاروادار
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
خربنده. (دهار) (مهذب الاسماء). به کرایه دهنده. ج، مکارون و اکریاء. (منتهی الارب). کسی که اسب و شتر و غیره به کرایه دهد. (غیاث). کسی که اسب و استرو خر به کرایه برد. (آنندراج). خربنده و کرایه دهنده یعنی آن کس که خر و اسب و اشتر کرایه می دهد. (ناظم الاطباء). کرایه دهنده ستور. ج، مکارون و گویند هؤلاء المکارون و ذهبت الی المکارین، و چون به ضمیر متصل متکلم وحده اضافه گردد گویند هذا مکاری (م ری ی ) ، و همچنین است در جمع هولاء مکاری (م ری ی ) که لفظ واحد و تقدیر مختلف است. اکنون مکاری غالباً به خرکچی و قاطرچی (خربنده و استربان) گفته می شود. (از اقرب الموارد). آنکه ستور چون خر و استر به کرایه دهد. چاروادار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چارپادار. کسی که به وسیلۀ چارپایان اهلی مانند اسب و خر و قاطر و یابو مسافر و بار حمل و نقل می کند. خربنده. خرکچی. این کلمه در زبان عوام مکّاری به همان معنی خرکچی و خربنده تلفظ می شود و گاه برای اشخاص به صورت لقب در می آید مانند حاجی مکاری. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده) : مردم آنجا بیشترین مکاری باشند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 144). مردم آن سلاح ور باشد و مکاری. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 145). مکاریان آن بارها را به سوی خانه خود بردن اولیتر دیدند. (کلیله و دمنه). بدان مرد مکاری ماند که بار خر یک سو سبک کند و یک سو سنگی. (مرزبان نامه چ 3 قزوینی ص 279).
کژ شود پالان و رختم بر سرم
وز مکاری هر زمان زخمی خورم.
مولوی.
خری دیدم در آنجا ایستاده
به پشتش ریش از چوب مکاری.
شفیع اثر (از آنندراج).
- مکاری مفلس، آنکه ستور به کرایه دهد و وجه کرایه بگیرد و چون هنگام سفر فرارسد او را ستوری نباشد. (از تعریفات جرجانی). و رجوع به همین مأخذ شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هم پیشگی، شرکت در کاری. (آنندراج) :
از هم آرایشی و همکاری
هر یکی را دگر کند یاری.
نظامی.
، رقابت:
یک دم از رشک تو آرام ندارد خورشید
هیچ دردی بتر از غیرت همکاری نیست.
صائب
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو)
تازه کار بودن. مبتدی بودن. (فرهنگ فارسی معین). نوکار بودن. رجوع به نوکار شود، (اصطلاح مقنیان) با کاری تازه بر طول قنات افزودن. رجوع به نوکار شود، نوکری. (فرهنگ فارسی معین) : او را یرلیغ و پایزۀ سرشیرداد و نایمتای و ترمتای را به نوکاری او معین گردانید. (جهانگشای جوینی) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نماری
تصویر نماری
مالیات فوق العاده (ایلخانان) نماری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاری
تصویر مکاری
فریبندگی، حیله گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاری
تصویر مکاری
((مُ))
کرایه دهنده، کسی که چهارپایان را کرایه می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
مشارکت
فرهنگ واژه فارسی سره
معاضدت، همراهی، همیاری، دستیار، شراکت، هم پیشگی، همدستی، هم شغلی، هم قطاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
تعاونٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
Collaborative, Cooperative, Collaboration, Cooperation, Cooperativeness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
collaboration, collaboratif, coopération, coopératif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ظرفی کوزه ای شبیه آفتابه که برای ذخیره و استفاده ی آب نمک
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
işbirliği, işbirlikçi
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
collaborazione, collaborativo, cooperazione, cooperativo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
colaboração, colaborativo, cooperação, cooperativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
colaboración, colaborativo, cooperación, cooperativo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
współpraca, współpracy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
сотрудничество , совместный , кооперативный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
співпраця , спільний , кооперативний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
samenwerking, samenwerkend, coöperatief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
Zusammenarbeit, kollaborativ, kooperativ
دیکشنری فارسی به آلمانی
خصوصی سازی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
협력 , 협력적인 , 협력 , 협력적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
सहयोग , सहकारी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
تعاون , مشترکہ , تعاون , تعاون کرنے والا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
ความร่วมมือ , ร่วมมือ , ความร่วมมือ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
kolaborasi, kolaboratif, kerjasama, kooperatif
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
שיתוף פעולה , שיתופי פעולה , שִׁתּוּף פָּעֳלוּת , שיתופי פעולה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
協力 , 協力的 , 協力的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
合作 , 合作的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
সহযোগিতা , সহযোগী , সহযোগিতা , সহযোগী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
ushirikiano
دیکشنری فارسی به سواحیلی