جدول جو
جدول جو

معنی نمور - جستجوی لغت در جدول جو

نمور
(نَ)
بسیارنم. نمگین، بوی نمور، بوی نم چنانکه درزیرزمین های مرطوب و نان و آرد مانده در رطوبت و کپره زده. از نم به معنی ندا و ’-ور’ به معنی دارنده و ’-ور’ از قبیل گنجور و رنجور و دستور. (از یادداشت مؤلف) ، جای نم دار. (از یادداشت مؤلف). نمناک. نمدار. نموک. مرطوب. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
نمور
(نُ)
جمع واژۀ نمر. رجوع به نمر شود:
میزبانان من سیوف و رماح
میهمانان من کلاب و نمور.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
نمور
نمدار، نمناک، مرطوب
تصویری از نمور
تصویر نمور
فرهنگ لغت هوشیار
نمور
((نَ))
نمناک، مرطوب
تصویری از نمور
تصویر نمور
فرهنگ فارسی معین
نمور
مرطوب
تصویری از نمور
تصویر نمور
فرهنگ واژه فارسی سره
نمور
مرطوب، نمدار، نمسار، نمگین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نمور
نمناک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دمور
تصویر دمور
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نامور
تصویر نامور
(پسرانه)
مشهور، ارزنده، نام آور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نمود
تصویر نمود
نمودن، نما، نشان، رونق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سمور
تصویر سمور
پستانداری گوشت خوار با بدنی باریک و کشیده، پاهای کوتاه، پوست نرم و لطیف و به رنگ سرخ مایل به سیاه یا خاکستری که آن را برای پوستش شکار می کنند
سمور آبی: در علم زیست شناسی سگ آبی، بیدستر، بیدست، بادستر، ویدستر، سگلاب، سقلاب، هزد، قندس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفور
تصویر نفور
رمنده، گریزنده
بیزار، نفرت انگیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نموک
تصویر نموک
نمناک، نم دار، مرطوب، هدف، نشانۀ تیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امور
تصویر امور
امرها، کارها، دستورها، جمع واژۀ امر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامور
تصویر نامور
نام آور، نامدار، دارای نام، معروف، مشهور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لمور
تصویر لمور
پستاندار آدم نما، با پوزه ای باریک شبیه روباه، دم دراز و چشمان درشت که درجنگل های ماداگاسکار یافت می شود و در روی درختان به سر می برد. نوعی از آن به اندازۀ موش است و در تنۀ درختان لانه می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحور
تصویر نحور
نحرها، کنایه از قربانی کردن ها، جمع واژۀ نحر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمون
تصویر نمون
پسوند متصل به واژه به معنای نماینده مثلاً رهنمون، اشاره، رمز، مثل، مانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفور
تصویر نفور
رمیدن، بیرون رفتن، دور شدن، روان شدن حجاج از منی به سوی مکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منور
تصویر منور
نورانی، روشن شده، درخشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضمور
تصویر ضمور
لاغر، خاموش، کوه سنگی، شیر بیشه لاغر گردیدن سبک گوشت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طمور
تصویر طمور
رفتن، جستن، گشتن، درگذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمور
تصویر عمور
بج (لثه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمور
تصویر غمور
جمع غمر، کینه ها نادانان آب فراوان، جوانمرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منور
تصویر منور
روشن، درخشان، فروغمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمور
تصویر تمور
آمدن و رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته سمور پستانداری از رده گوشتخواران که تیره خاصی به نام تیره سموریان را به وجود میاورد. این جانور دارای قدی کوتاه و انگشت رواست و بدنش باریک و کشیده و پوستش نرم و از گوشتخواران کامل است. محل زندگی حیوان مذکور بیشتر اروپای مرکزی و آسیاست. قدش در حدود 70 سانتیمتر و موهایش خاکستری تیره است و دارای لکه های سفید در زیر گردن میباشد. پوزه اش باریک ولی کشیده نیست. جانوری است که شبها جهت شکار از لانه اش خارج میشود و به لانه های مرغان و کبوتران حمله میکند و با بی رحمی شدید آنها را میکشد (مشهور است بقدری پرندگان اهلی را میکشد که از خون آنها گیج و مست میشود) یا کلاه سمور. کلاهی که از پوست سمور سازند، جند بیدستر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمور
تصویر خمور
جمع خمر میها باده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امور
تصویر امور
جمع امر، عملها، کردارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمور
تصویر دمور
تباه شدن، هلاک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمار
تصویر نمار
ایما و اشاره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امور
تصویر امور
کارها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نمار
تصویر نمار
اشاره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نمود
تصویر نمود
تجلی، جلوه
فرهنگ واژه فارسی سره
قندشکن
فرهنگ گویش مازندرانی