جدول جو
جدول جو

معنی نمازباره - جستجوی لغت در جدول جو

نمازباره(نَ رَ / رِ)
نمازدوست. (فرهنگ فارسی معین). که بسیار نماز کند: حکایت امیر و غلامش که نمازباره بود. (مثنوی چ نیکلسون دفتر 3 ص 174)
لغت نامه دهخدا
نمازباره
نماز دوست: حکایت امیر و غلامش که نماز باره بود
تصویری از نمازباره
تصویر نمازباره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نمازخانه
تصویر نمازخانه
محلی که در آن نماز بخوانند، مسجد، محلی در کلیسا یا کاخ مسیحیان که به خواندن دعا اختصاص داده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمازگاه
تصویر نمازگاه
جای نماز گزاردن، مصلی
فرهنگ فارسی عمید
(نَ نَ / نِ)
معبد. (یادداشت مؤلف) ، اطاقی مخصوص خواندن نماز در خانه مسلمانان. (یادداشت مؤلف). جائی که در آن نماز خوانند. (فرهنگ فارسی معین) ، کلیسای ترسایان. معبد مسیحیان. (یادداشت مؤلف). محلی در کلیسا یا کاخ مسیحیان که برای خواندن دعا اختصاص دهند. (فرهنگ فارسی معین) ، کنشت. کنیسه
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
غلام باره:
بگرفتمش مهار و شدم بر فراز او
چونانکه تازباره شود بر فراز تاز.
روحی ولوالجی
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
نوعی از خوردنی و طعام باشد و معرب آن مازیارج است. (برهان) (از آنندراج). مازیاری. مازیانه. طعام شیرین و مربا. (ناظم الاطباء). و رجوع به مازیاری شود
لغت نامه دهخدا
نوعی ازحلوا باشد، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مسجد. مزگت. مشرق. (صراح). مصلی. (مهذب الاسماء). هر جائی که در آن نماز خوانند. (ناظم الاطباء) ، عیدگاه. (آنندراج). جائی گشاده که در آن مردم شهری در عید واستسقا به نماز شوند. (یادداشت مؤلف) : ابوبکر بفرمود تا هیزم بسیار جمع کردند به بقیعالغرقدآنجا که نمازگاه مدینه است. (ترجمه طبری بلعمی). امیر رضی اﷲ از نمازگاه شهر راه بتافت با فوجی از غلامان خاص و به کرانۀ شهر بگذشت. (تاریخ بیهقی ص 436).
مشتری اندر نمازگاه مر اورا
پیشرو و جبرئیل غاشیه دار است.
ناصرخسرو.
آن موضع را نمازگاه عید کرد و مسلمانان را بیرون آورد تا نماز عید کردند. (تاریخ بخارا ص 62). آن را نمازگاه عید ساخت و منبر و محراب نیکو فرمود. (تاریخ بخارا ص 62)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان دشت طال از بخش بانۀ شهرستان سقز، در 21هزارگزی شمال غربی بانه واقع است و 128 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و توتون و کتیرا و گزنگبین و مازوج، شغل اهالی زراعت و زغال سوزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
جایی که در آن نماز خوانند، محلی که درکلیسایاکاخ (مسیحیان) که برای خواندن دعا اختصاص دهند: (نمازخانه کلیسای ارامنه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمازگاه
تصویر نمازگاه
هر جائی که در آن نماز خوانند، مسجد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمازخانه
تصویر نمازخانه
((~. نِ))
جایی که در آن نماز خوانند، محلی در کلیسا یا کاخ مسیحیان که برای خواندن دعا اختصاص دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمازگاه
تصویر نمازگاه
مصلی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نمابار
تصویر نمابار
اکران
فرهنگ واژه فارسی سره
سجده گاه، مسجد، مصلی، نمازخانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد