جدول جو
جدول جو

معنی نمادین - جستجوی لغت در جدول جو

نمادین
آن چه به عنوان نماد به کار برده می شود، سمبلیک
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
فرهنگ فارسی معین
نمادین
سمبولیک، سمبلیک
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
فرهنگ واژه فارسی سره
نمادین
رمزيٌّ
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
دیکشنری فارسی به عربی
نمادین
Emblematic, Symbolic
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نمادین
emblématique, symbolique
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نمادین
상징적인
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
دیکشنری فارسی به کره ای
نمادین
simbolico
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
نمادین
emblemático, simbólico
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
دیکشنری فارسی به پرتغالی
نمادین
emblemático, simbólico
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
نمادین
emblematyczny, symboliczny
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
دیکشنری فارسی به لهستانی
نمادین
эмблематичный , символический
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
دیکشنری فارسی به روسی
نمادین
емблематичний , символічний
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
دیکشنری فارسی به اوکراینی
نمادین
embleemachtig, symbolisch
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
دیکشنری فارسی به هلندی
نمادین
emblematisch, symbolisch
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
دیکشنری فارسی به آلمانی
نمادین
प्रतीकात्मक , प्रतीकात्मक
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
دیکشنری فارسی به هندی
نمادین
simgesel, sembolik
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
نمادین
প্রতীকী
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
دیکشنری فارسی به بنگالی
نمادین
simbolik
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
نمادین
علامتی , علامتی
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
دیکشنری فارسی به اردو
نمادین
เป็นสัญลักษณ์ , สัญลักษณ์
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
دیکشنری فارسی به تایلندی
نمادین
סמלי , סִימְבּוֹלִי
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
دیکشنری فارسی به عبری
نمادین
象徴的な , 象徴的
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
دیکشنری فارسی به ژاپنی
نمادین
象征性的
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
دیکشنری فارسی به چینی
نمادین
mfano
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نادین
تصویر نادین
(پسرانه)
پویا، پرتحرک، الهه رودخانه، امید، آرزو
فرهنگ نامهای ایرانی
(نَ مَ)
از نمد. ساخته شده از نمد: و کلاهی نمدین بر سر داشت و پشمینه ای پوشیده و کلاسنگی در میان بسته. (ترجمه تفسیر طبری)
لغت نامه دهخدا
(دَ فُ شُ دَ)
نمودن. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (از برهان قاطع). نشان دادن. (فرهنگ فارسی معین). ظاهر کردن. نمایان گردانیدن. (از برهان قاطع) (از آنندراج) :
زآن گشاید فقع که بگشادی
زآن نماید تو را که بنمادی.
عنصری (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)
لغت نامه دهخدا
ناحق، به خلاف دین، به خلاف حق: وفات یزدجرد در سال هشتم بود از طغیان نادین ناحق عثمان، (فارسنامۀ ابن بلخی ص 112)
لغت نامه دهخدا
مادینه، مادۀ هر حیوان عموماً، (آنندراج)، نوع مؤنث ازهر حیوانی، (ناظم الاطباء)، و رجوع به مادینه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نمادن
تصویر نمادن
ظاهر کردن، نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمدین
تصویر نمدین
ساخته ازنمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادین
تصویر نادین
بخلاف حق و دیانت: (وفات یزد جرد در سال هشتم بود از طغیان نادین ناحق عثمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمدین
تصویر نمدین
ساخته شده از نمد
فرهنگ فارسی معین
عصرانه، غذای میان چاشت و شام
فرهنگ گویش مازندرانی
اسب ماده، مادیان
فرهنگ گویش مازندرانی