جدول جو
جدول جو

معنی نل - جستجوی لغت در جدول جو

نل
(نَ)
گرفتن و بردن هرچیزی خوب (؟). (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نل
نعل، نام مرتعی در آمل، از روستاهای بخش کلارستاق آمل، نگذار، مانع شو، فعل نهی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مانلی
تصویر مانلی
(پسرانه)
در گویش مازندران بمان برایم، نام پسری در شعری از نیما یوشیج
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شانلی
تصویر شانلی
(پسرانه)
پرافتخار، مشهور، شایان تحسین، دارای اعتبار و مقام و منزلت، شان (عربی) + لی (ترکی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سانلی
تصویر سانلی
(دخترانه)
معروف، مشهور نامدار، معروف، نامدار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جانلی
تصویر جانلی
(پسرانه)
جان (فارسی) + لی (ترکی) جاندار، زنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نلک
تصویر نلک
آلوی کوهی، آلوچۀ ترش، برای مثال صفرای مرا سود ندارد نلکا / درد سر من کجا نشاند علکا (ابوالمؤید - شاعران بی دیوان - ۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نلم
تصویر نلم
خوب، خوش، زیبا
فرهنگ فارسی عمید
(نِ / نَ)
آلوی کوهی بود سرخ و خرد و ترش. (لغت فرس اسدی ص 286). آلوی ترش و کوهی بود. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). میوه ای است گرد سرخ یا زرد و ترش. آلوی کوهی. (یادداشت مؤلف) (از فرهنگ اسدی). آلوی کوهی. (جهانگیری) (آنندراج) (انجمن آرا). آلوی کوهی. آلوچۀ کوهی. ادرک. آلوی زرد و تلخ. (یادداشت مؤلف) (از زمخشری). به فتح اول و سکون ثانی و کاف، آلوچۀ کوهی را گویند و آن را به عربی زعرور خوانند، و بعضی گویند نام درخت زعرور است و به کسر اول هم به این معنی و هم به معنی آلوی خشک شده باشد. (از برهان قاطع). کشته آلو باشد و آلوی ترش کوهی را نیز گویند. (اوبهی). آلوی خشک شده. (معیار جمالی). اسم درخت زعرور است. (از عقار). نمتک. زعرور. مثلث العجم. علف شیران. آلوچۀ کوهی. علف خرس. تفاح البرّی. شجرهالدب. در خراسان به معنی آلوچه سگک است و در گناباد الغ. (یادداشت مؤلف) :
صفرای مرا سود ندارد نلکا
دردسر من کجا نشاند علکا.
ابوالمؤید (از لغت فرس).
و روز دوم غذا سبک تر و اندک تر به کار بردن چون جوژۀ مرغ به آب غوره و نلک و مانند آن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
به کوهستان نمتک و نلک و ابهل
به اندر باغ ناکس از به و گل.
لطیفی.
حاسدان تو نلک و تو رطبی
از قیاس رطب نباشد نلک.
سوزنی.
زآنسان که لاّلی دهد آن شاه به سائل
دهقان به در باغ به مردم ندهد نلک.
شمس فخری.
، ازگیل. (یادداشت مؤلف) ، دانۀ شنبلیت. (برهان قاطع) (جهانگیری). دانۀ شنبلید. (آنندراج) (انجمن آرا) ، فهم و ادراک. (جهانگیری) (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(نَ سَ / سِ)
دهی است از دهستان گورگ سردشت بخش سردشت شهرستان مهاباد، در 23هزارگزی شمال سردشت در منطقۀ کوهستانی جنگلی معتدل هوائی واقع است و 127تن سکنه دارد. آبش از رود خانه سردشت، محصولش غلات وتوتون و کتیرا و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
رطوبت دنبل و زخم. (برهان قاطع) (آنندراج). چرک و رطوبتی که از دنبل و زخم می پالاید. (ناظم الاطباء). رجوع به نمچ شود
لغت نامه دهخدا
(نِ لِ)
نلشک. (آنندراج) (برهان قاطع). رجوع به نلشک شود
لغت نامه دهخدا
(نِ لِ)
مردم وام دار و قرض دار. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قرض دار. (جهانگیری) (انجمن آرا) (رشیدی). ناشنگ. (رشیدی). نلسک با سین بی نقطه نیز هست و به جای لام بای ابجد [نبسک، نبشک] هم به نظر آمده است. (برهان قاطع). و آن را ناشک نیز خوانند. (جهانگیری). به کسر نون و سکون شین معجمه، قرص دارو باشد، کذا فی المؤید [مؤیداللغات] و در زفان گویا به سین مهمله نیز آمده و نیشک به شین معجمه نیز به این معنی است و در اداه [اداهالفضلاء] به جای قرص دارو، قرض دار به نظر رسیده. چون استشهادی نداشتیم هر دو را نوشتیم. (سروری). در نسخۀ سروری به کسر نون و لام و سکون شین معجمه قرض دار و مرض دار به هر دو روش آورده و تردد کرده. (از رشیدی). در فولرس نلسک، نلشک، ناشک، نیشک، همه به یک معنی آمده. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(لَ ذَ)
نیلفغدن. ناالفغدن. مقابل الفغدن. رجوع به الفغدن شود
لغت نامه دهخدا
(نُ / نِ)
درخت چنار. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، میوه ای است که به فارسی آن را الج گویند، نلکه یکی. (منتهی الارب). زعرور. (اقرب الموارد). رجوع به نلک شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نیلفنجیدن. مقابل الفنجیدن. رجوع به الفنجیدن شود
لغت نامه دهخدا
(نِ کَ)
به معنی نالکس است که سر دیوار باشد و این لغت با لغت بالکس با بای ابجد ظاهراً تصحیف خوانی شده باشد. (برهان قاطع) (از آنندراج). کنگرۀ سر دیوار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نُ / نِ کَ)
یک دانۀ زعرور. (ناظم الاطباء). یکی نلک است. (منتهی الارب). رجوع به نلک (ن / ن ) شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
خوب. زیبا. (جهانگیری) (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). اعلا. (ناظم الاطباء) :
مجلس آن خوشتر و بهتر که تو در وی نبوی
مجلس نلم و خوش آن است که آئی و روی.
سوزنی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(نُ نُ)
مرد سست و ضعیف. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ)
دهی است از دهستان گورگ سردشت بخش سردشت شهرستان مهاباد، در 25هزارگزی شمال سردشت در منطقۀ کوهستانی جنگلی معتدل هوائی واقع است و 183 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و توتون و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اداره استخدام پرسنل
تصویر اداره استخدام پرسنل
کارگزینی
فرهنگ لغت هوشیار
خوب و زیبا: مجلس آن خوشتر و بهتر که تو در وی نبوی مجلس نلم و خوش آنست که آیی و روی. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نلکه
تصویر نلکه
آمله، ازگیل
فرهنگ لغت هوشیار
آلوچه کوهی زعرور آلوچه سگک: صفرای مرا سود ندارد نلکا درد سرمن کجا نشاند علکا. (ابوالموید بلخی)
فرهنگ لغت هوشیار
ظرف کم عمق و مدور که استکان چای را در آن گذارند، پیاله رکابی: رکابی بر وزن حسابی پیاله و نعلبکی و طبقچه باشد، توضیح بعضی این کلمه را ماخوذ از روسی دانسته اند و بعید مینماید چه} این لفظ در کتاب جواهر نامه محمد بن منصور تالیف قرن نهم هجری آمده پس با تلفظ نلبکی و از زبان روسی نیست. تصور میرود اصل کلمه نعلکی مرکب از: نعلک (نسبت) بوده چنانکه در متن برهان قاطع ذیل نعلک آمده. علامه مرحوم قزوینی نیز در یادداشتهای خود نعلبکی را از همین ماده گرفته اند. اما علت افزودن} باء {معلوم نشد. معرب این کلمه هم در تلفظ عربی معاصر} نعلبکی {است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنلید
تصویر آنلید
فرانسوی زرفینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نلم
تصویر نلم
((نَ))
خوب، زیبا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نلک
تصویر نلک
((نِ یا نَ))
آلوچه کوهی، زعرور، آلوچه سگک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تونل
تصویر تونل
دالان، دالانه
فرهنگ واژه فارسی سره
عین به عین، مو به مو، گفته به گفته
فرهنگ گویش مازندرانی
نعل بندی، نعل نمودن چهارپایان بارکش
فرهنگ گویش مازندرانی
نعل بند
فرهنگ گویش مازندرانی
نام یکی از محله های قدیمی در شهرهای ساری و گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی
نعلبکی
فرهنگ گویش مازندرانی