جدول جو
جدول جو

معنی نقدین - جستجوی لغت در جدول جو

نقدین
(نَ دَ)
تثنیۀ نقد. دراهم و دنانیر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نادین
تصویر نادین
(پسرانه)
پویا، پرتحرک، الهه رودخانه، امید، آرزو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نردین
تصویر نردین
گیاهی بیابانی با برگ های دراز خوش بو، گل های ریز، ساقۀ سخت و ریشه سخت شبیه مامیران که در طب به کار می رود و خواص آن شبیه سنبل الطیب است، ناردین، سنبل رومی
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
جعفر (شیخ...) بن محمد، معروف به نقدی، از فقها و علمای امامیه و از شاعران معاصر عرب است، و به سال 1370 هجری قمری در نجف در گذشت. از اشعار اوست:
نعم لیس فی هذی الحیاه نعیم
ولکنما فیها اذی و هموم
قرأت کتاب الکون درساً فحیرت
حجای سطور حولهن رقوم.
از تصنیفات اوست: ارشاد الطلاب الی علم الاعراب، الاسلام و المراءه، الانوار العلویه و الاسرار المرتضویه، الحجاب و السفور، القوانین المنطقیه، منن الرحمن، مواهب الواهب، و نیز بر زبدۀ شیخ بهائی و شرایع و معالم و شرح شمسیه و حاشیۀ ملا عبدالله حاشیه نوشته و بر تشریخ الافلاک و خلاصه الحساب منظومۀ بحرالعلوم و تصریف زنجانی شرحی نگاشته است. (ازریحانه الادب ج 4 ص 228)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
منسوب به وجه نقد. ضد جنسی. معاملتی که پولش نقداً و فی المجلس پرداخته شود. مقابل وعده ای و نسیه، معامله ای که در آن مقابل تحویل دادن متاع پول نقد بپردازند و دریافت دارند. مقابل پایاپای و تهاتری، نقدی گماشته، گماشتۀ خزانه دار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نُ کَ)
دهی است از دهستان مشکین شرقی بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. در 30هزارگزی شمال شرقی مشکین شهر، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 1472 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود سبلان تأمین می شود. و محصولش غلات و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. این ده شامل دو قسمت است به نام نقدی بالا و نقدی پائین، نقدی بالا 1371 تن سکنه دارد و فاصله آن تا قسمت دیگر 500 گز است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رَءْیْ فُ)
نقدکن حال کسی، که نیک و بد حال کسی را می پرسد. رجوع به نقد کردن شود:
صراف سخن به لفظ چون زر
در رشته چنین کشید گوهر
کز نقدکنان حال مجنون
پیری سره بود خال مجنون.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ)
از نمد. ساخته شده از نمد: و کلاهی نمدین بر سر داشت و پشمینه ای پوشیده و کلاسنگی در میان بسته. (ترجمه تفسیر طبری)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
یکی از دهستانهای بخش میامی شهرستان شاهرود است. این دهستان در سمت شمالی بخش میامی، در نقاط مرتفع سلسله جبال البرز واقع است و ناحیتی سردسیر و ییلاقی است. آبش از چشمه سار، محصولات عمده اش غلات و بنشن و لبنیات و میوه های جنگلی است. این دهستان جمعاً 13 پارچه آبادی و جمعیتی در حدود 5000 تن دارد. مرکزش قریۀ نردین و دهات مهمش نام نیک، حسین آباد، کرناک و تلوین است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
سنبل رومی که گیاهی خوشبو است. (از المنجد). رجوع به ناردین شود
لغت نامه دهخدا
ناحق، به خلاف دین، به خلاف حق: وفات یزدجرد در سال هشتم بود از طغیان نادین ناحق عثمان، (فارسنامۀ ابن بلخی ص 112)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
در عرف فقیهان، زر و سیم. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ / نِ)
وجه نقد. پول نقد. (ناظم الاطباء). پول. درم و دینار. مسکوک از زر و سیم و غیره. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نمدین
تصویر نمدین
ساخته ازنمد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ناقد، سخن سنجان خرده گیران کهبدان جمع ناقد. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادین
تصویر نادین
بخلاف حق و دیانت: (وفات یزد جرد در سال هشتم بود از طغیان نادین ناحق عثمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منقدین
تصویر منقدین
نادرست است بنگرید به منتقدین جمع منقد و آن نادرست است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقدینه
تصویر نقدینه
در تازی نیامده پیسه تنخواه پول نقد مقابل جنس
فرهنگ لغت هوشیار
پیسگی پیشکی منسوب به نقد: آنچه که بوجه نقد و رایج پرداخته شود: جوایز نقدی، آنچه که بهایش فی المجلس پرداخته شود: معامله نقدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمدین
تصویر نمدین
ساخته شده از نمد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقدینه
تصویر نقدینه
((نَ نِ))
پول نقد
فرهنگ فارسی معین
پول، تنخواه، زروسیم، سرمایه، نقد، وجه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از نقدینگی
تصویر نقدینگی
Liquidity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نقدینگی پایین
تصویر نقدینگی پایین
Illiquidity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نقدینگی پایین
تصویر نقدینگی پایین
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نقدینگی
تصویر نقدینگی
liquidez
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نقدینگی پایین
تصویر نقدینگی پایین
nielikwidność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نقدینگی
تصویر نقدینگی
płynność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نقدینگی پایین
تصویر نقدینگی پایین
неликвидность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نقدینگی
تصویر نقدینگی
ликвидность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نقدینگی پایین
تصویر نقدینگی پایین
неліквідність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نقدینگی
تصویر نقدینگی
ліквідність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نقدینگی پایین
تصویر نقدینگی پایین
illiquiditeit
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نقدینگی
تصویر نقدینگی
liquiditeit
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نقدینگی پایین
تصویر نقدینگی پایین
Illiquidität
دیکشنری فارسی به آلمانی