جمع واژۀ نقنق. رجوع به نقنق شود، جهودانه طعامی است. (مهذب الاسماء). معرب نکانک و نکانه. جهودانه. مبار. عصیب. (یادداشت مؤلف) : نقانق که از روده ها سازند... (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
جَمعِ واژۀ نقنق. رجوع به نقنق شود، جهودانه طعامی است. (مهذب الاسماء). معرب نکانک و نکانه. جهودانه. مبار. عصیب. (یادداشت مؤلف) : نقانق که از روده ها سازند... (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
پارسی تازی گشته لکانه روده پر کرده با گوشت پخته و نخود چو خر بی خبر زانی اکنون که آن گه - به مزد دبستان خریدی لکانه (ناصر خسرو)، شرم مرد به دنیا رای و میل آن نباشد ملک نی فرج خواهد نه لکانه (فخری) نکانه: چو خربی خبرزانی اکنون که آنگه بمزد دبستان خریدی لکانه. (ناصر خسرو. 381)، آلت تناسل مرد قضیب: گر زانکه لکانه است (لکانه ت لغ) آرزویت اینک بمیان ران من لکانه. (طیان لفااف. 432)
پارسی تازی گشته لکانه روده پر کرده با گوشت پخته و نخود چو خر بی خبر زانی اکنون که آن گه - به مزد دبستان خریدی لکانه (ناصر خسرو)، شرم مرد به دنیا رای و میل آن نباشد ملک نی فرج خواهد نه لکانه (فخری) نکانه: چو خربی خبرزانی اکنون که آنگه بمزد دبستان خریدی لکانه. (ناصر خسرو. 381)، آلت تناسل مرد قضیب: گر زانکه لکانه است (لکانه ت لغ) آرزویت اینک بمیان ران من لکانه. (طیان لفااف. 432)