جدول جو
جدول جو

معنی نقاق - جستجوی لغت در جدول جو

نقاق(نَقْ قا)
غوک. ضفدع. (از اقرب الموارد). رجوع به نقاقه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نقار
تصویر نقار
کینه و دشمنی، نزاع و جدال، گفتگو و ستیزه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شقاق
تصویر شقاق
مخالفت کردن، ناسازگاری، ترک، شکاف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقاب
تصویر نقاب
نقب ها، سوراخ ها و راههای باریک در زیر زمین، جمع واژۀ نقب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
کسی که صورت کسی یا چیزی را بر روی کاغذ یا چیز دیگر نقش کند، صورتگر، چهره پرداز، کارگری که در و دیوار ابنیه را رنگ آمیزی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقال
تصویر نقال
کسی که چیزهایی را از محلی به محل دیگر نقل کند، داستان سرا، قصه گو، کسی که در اماکن عمومی قصه گویی می کند خصوصاً داستان های شاهنامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقار
تصویر نقار
کسی که روی سنگ یا چوب کنده کاری و نقاشی می کند
کنجکاو در امور و اخبار
کسی که دف یا دهل می زند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقاد
تصویر نقاد
منتقد آثار ادبی، جداکنندۀ خوب از بد، کسی که درم و دینار را وارسی کند و سره و ناسره را از هم جدا کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رقاق
تصویر رقاق
رقیق، نازک، نان نازک مثل نان لواش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقاب
تصویر نقاب
نقب زننده،، کاوش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دقاق
تصویر دقاق
بسیار کوبنده، آردفروش، گازر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دقاق
تصویر دقاق
دقیق ها، باریک، جمع واژۀ دقیق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفاق
تصویر نفاق
رواج و رونق گرفتن خرید و فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نطاق
تصویر نطاق
کسی که خوب سخنرانی می کند، سخنور
فرهنگ فارسی عمید
(نَقْ قا قَ)
غوک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ضفدعه. (اقرب الموارد) (متن اللغه).
- امثال:
اروی من النقاقه
لغت نامه دهخدا
(یَ)
دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس، واقع در 1000گزی جنوب باختری کلاله، با 400 تن سکنه. آب آن از رود خانه دوچای و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شقاق
تصویر شقاق
دشمنی، خصومت، ناسازگاری، نفاق، مخالفت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نطاق
تصویر نطاق
میان بند، آنچه بدان میان را بندند سخنران، سخنور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاز
تصویر نقاز
تورنگ دراز از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
نگارگر، صانع نقش، صورتگر
فرهنگ لغت هوشیار
ابریشم تاب، ابریشم فروش پاد گویی گفتن سخنی مخالف با گفتار پیشین، خلاف گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاط
تصویر نقاط
جمع نقطه، پنده ها دیل ها جمع نقطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقال
تصویر نقال
داستانسرا، قصه گو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقانق
تصویر نقانق
جمع نقنق، شتر مرغان نر جمع نقنق شتر مرغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفاق
تصویر نفاق
دوروئی کردن، کفر در دل نهفتن و ایمان به زبان آشکار کردن، دوزبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعاق
تصویر نعاق
بانگ کلاغ، بانگ شبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقاق
تصویر حقاق
مخاصمه و مرافعه کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجاق
تصویر نجاق
پارسی ترکی شده ناچخ نچک بنگرید به نجق پارسی ترکی گشته ناچخ نجک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نچاق
تصویر نچاق
نجاق نجک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقاق
تصویر عقاق
آب تلخ بار ماده ستور
فرهنگ لغت هوشیار
چوبکوب کوبنده، آرد فروش باریکی، خرده ریز ریزه تراشه آرد فروش باریکی، باریک دقیق، خرده ریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقاق
تصویر رقاق
نازک، رقیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقاق
تصویر زقاق
خیک ساز خیک فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقار
تصویر نقار
کینه، عناد، گفت و شنود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
نگارگر
فرهنگ واژه فارسی سره