جدول جو
جدول جو

معنی نقاره - جستجوی لغت در جدول جو

نقاره
نوعی طبل که با دو چوب باریک نواخته می شود
تصویری از نقاره
تصویر نقاره
فرهنگ فارسی عمید
نقاره
(نِ رَ)
حرفۀ نقار. کنده گری روی چوب و سنگ، و نقاشی روی ساز وبرگ اسب. (از اقرب الموارد). رجوع به نقّار شود
لغت نامه دهخدا
نقاره
(نُ رَ)
آن قدر که مرغ به یک منقار زدن برچیند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نقاره
(نَ / نَقْ قا رَ / رِ)
نوبت و کوس. (آنندراج). نوبت و نوعی از طبل کوچک و کوس و کوست. (ناظم الاطباء). تبیره. (یادداشت مؤلف). نوعی طبل کوچک دوتائی. دو طبل کوچک متصل بهم، یکی بزرگتر و صدایش بم تر است، و یکی کوچکتر با صدای زیرتر. آلت نواختن، نقاره دو عدد چوب است به نام چوب نقاره و با دو دست نواخته می شود. گاهی یک دست در بم و دست دیگر در زیر کار می کند و گاه هر دو چوب به بم یا به زیر می خورد. کاسۀ نقاره از مس است و پوست آن از پوست گاو که کلفت تر است تهیه می شود. (فرهنگ فارسی معین. از سرگذشت موسیقی ایران خالدی ج 1 ص 208).
- نقارۀ آفتاب زرد، نوبتی که وقت شام بر در ملوک زنند. (آنندراج) :
درآخر عمر عیش پیران
نقارۀ آفتاب زرد است.
ایما (از آنندراج).
- امثال:
این آش و این نقاره.
، در موسیقی، در قسمت فوقانی از دو جزء شکم تار است که بر بالای کاسه و زیر دسته جای دارد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نقاره
نوعی طبل کوچک دوتائی
تصویری از نقاره
تصویر نقاره
فرهنگ لغت هوشیار
نقاره
((نَ رِ))
نوعی طبل کوچک دوتایی که با دو چوب باریک نواخته می شود
تصویری از نقاره
تصویر نقاره
فرهنگ فارسی معین
نقاره
دهل، طبل، کوس
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نظاره
تصویر نظاره
(دخترانه)
نگریستن، نگاه کردن، تماشا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نگاره
تصویر نگاره
(دخترانه)
شکل دارای نقش و نگار، نقش، شکل، تصویر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نگاره
تصویر نگاره
نقش، صورت نقاشی شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقارت
تصویر نقارت
کنده کاری و نقاشی روی سنگ یا چوب، حرفۀ نقار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نظاره
تصویر نظاره
جمعی از مردم که به طرف چیزی نگاه کنند، گروه بینندگان، تماشاکنندگان، تماشاچیان، نظاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقاوه
تصویر نقاوه
خلاصه و برگزیدۀ چیزی، برگزیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نطاره
تصویر نطاره
رز بانی، دشتبانی، مزد رز بان، مزد نگهبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نضاره
تصویر نضاره
نضارت در فارسی تازگی شادابی خرمی
فرهنگ لغت هوشیار
نقاهت در فارسی درواخ (حالت برخاستن از بیماری باشد که در عربی نقاهت گویند) به گشت (پیرامون واژه نقاهه خیام پور در نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال 2 شماره 3 نوشته است نقاهت که معمولا بمعنی بیماری استعمال می شود در لغت بمعنی فهمیدن است و مصدر فعل نقه به بمعنی بهبود توام با ضعف نیست بلکه نقه بر وزن فرح و نقوه بر وزن سرور است چون این نوشته در فرهنگ فارسی معین آمده و شاید بهره گیران را از برداشت درست باز دارد این بخش را از فرهنگ لاروس می آورد نقاهه دوران نقاهت بیمار نقه نقها لله خدا او راشفا داد نقوها من مرضه از بیماری بهبود یافت در حالیکه هنوز ضعف داشت. نقها من مرضه از بیماری رو به بهبودی نهاد نقه چنان که در منتهی الارب آمده برابراست با به شدن و بر خاستن از بیماری و دریافتن و دانستن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاضه
تصویر نقاضه
ویرانکاری فرو کوبیدن خانه ها، مزد ویرانکار
فرهنگ لغت هوشیار
نقاوت در فارسی برگزیده، پاکیزه گردیدن (در منتهی الارب نقاوه هم آمده) برگزیده منتخب: نخبه و نقاوه کل ما هو موجود (رسول ص)
فرهنگ لغت هوشیار
نقاله در فارسی فرغون چرخ دستی، نیمپر ابزاری است چون نیم پر هون (دایره) برای اندازه گیری و هم چنین کشیدن گوشه ها مونث نقال، مبالغه نقال، صفحه ایست بشکل نیم دایره که برای اندازه گیری وترسیم زوایا بکاربرده میشود. دور صفحه مذکور به 180 درجه و هر درجه را نیز غالبا بنصف درجه تقسیم کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشاره
تصویر نشاره
خاک اره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاسه
تصویر نقاسه
پاژ نام نهادن بر نام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقارت
تصویر نقارت
کنده کاری و نقاشی روی سنگ و چوب
فرهنگ لغت هوشیار
نقابت در فارسی مهتری پیشوایی سالاری سرپرستی سر گروهی، ستودگی، در تازی نوین با هماد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظاره
تصویر نظاره
نگرش، تماشا کردن، نگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقاره
تصویر عقاره
نازایی نازاینده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخاره
تصویر نخاره
چیزی نخوردن درمدتی ازروزناهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نذاره
تصویر نذاره
ترس و بیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزاره
تصویر نزاره
اندک گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کناره چوی یا آهنی چنگکدار که گوشتفروشان گوسپند کشته را بدان آویزند و تکه تکه کنند و فروشند
فرهنگ لغت هوشیار
یکان (واحد) فقار مهره پشت هر یک از مهره های پشت مهره پشت، جمع فقار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقاره
تصویر حقاره
خواری خردی زبونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواره
تصویر نواره
شید افکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگاره
تصویر نگاره
فرتور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نقاله
تصویر نقاله
گونیا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگاره
تصویر نگاره
تصویر، شکل، نقشه
فرهنگ واژه فارسی سره