- نفیر
- شیپور، بانگ بلند نای، فریاد، آواز ناله، خروش
معنی نفیر - جستجوی لغت در جدول جو
- نفیر ((نَ))
- بوق، شیپور، بانگ بلند، ناله و زاری
- نفیر
- ناله و زاری و فریاد
در موسیقی گوشه ای در دستگاه های همایون و راست پنجگاه
در موسیقی بوق یا شیپوری که از شاخ حیوانات ساخته می شد
کنایه از هجوم، حمله
نفیر عام: کنایه از قیام همۀ مردم برای جنگ با دشمن
فرار کننده، گریزنده، رمنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
به چیرگی کسی حکم کردن بر کسی
باارزش، گرانمایه، ارزنده
مانند، همانند، همتا
دم بر آوردن، بازدم
ترکش چوبی یا چرمی
گور کنده، حفر
پناه دهنده، نگهبان
میانجی، سفراء جمع
کناره پلک چشم که مژه بر آن می روید
بانگ و فریاد، سوت
ترساننده، بیم دهنده
مثل، مانند، مساوی، همدوش
شاداب، سبزوخرم، زیبا و تازه رو
انکار، دگرگونی، امر سخت و دشوار
نکیر و منکر: نام دو فرشته که می گویند پس از مردن انسان در گور او حاضر می شوند و از اعمالی که در دنیا مرتکب شده پرسش می کنند
نکیر و منکر: نام دو فرشته که می گویند پس از مردن انسان در گور او حاضر می شوند و از اعمالی که در دنیا مرتکب شده پرسش می کنند
رمنده، گریزنده
بیزار، نفرت انگیز
بیزار، نفرت انگیز
صوت، بانگ، کنده کاری در سنگ یا چوب، فرورفتگی یا شکاف روی هستۀ خرما، اصل و تبار مرد، کم
نقیر و قطمیر: کم و بیش، کنایه از همه چیز، کنایه از همراه با تفضیل
نقیر و قطمیر: کم و بیش، کنایه از همه چیز، کنایه از همراه با تفضیل
موی نرم و ریز در گردن یا رخسار، کثیر، بسیار
مال بسیار، هر چیز گران مایه و مرغوب، گران بها
خارج شدن هوا از ریه، دم برآوردن، خارج کردن نفس، بازدم
صدای ممتدی که خالی از حروف هجا باشد و از میان دو لب یا از آلتی خارج شود، سوت،
در موسیقی نوعی ساز بادی
صفیر راک: در موسیقی گوشه ای در دستگاه ماهور
صفیر زدن: صدا زدن، سوت زدن، سوت کشیدن،برای مثال اسبی که صفیرش نزنی می نخورد آب / نی مرد کم از اسب و نه می کمتر از آب است (منوچهری - ۹)
در موسیقی نوعی ساز بادی
صفیر راک: در موسیقی گوشه ای در دستگاه ماهور
صفیر زدن: صدا زدن، سوت زدن، سوت کشیدن،
شخصی که به نمایندگی از جانب یک دولت در پایتخت دولت دیگر اقامت دارد، ایلچی، اصلاح کننده میان دو قوم، میانجی
سفیرکبیر: نمایندۀ عالی سیاسی یک دولت در کشور دیگر که کار های سفارت خانه را در آن کشور اداره می کند
سفیرکبیر: نمایندۀ عالی سیاسی یک دولت در کشور دیگر که کار های سفارت خانه را در آن کشور اداره می کند
رمیدن، بیرون رفتن، دور شدن، روان شدن حجاج از منی به سوی مکه
هر دسته موی جداگانه بافته
دستیاب پیروزمند
بریانی: بر ریگ تفسان، نان بی خورش، نا دهنده نادهشگر، خاک آلود
همه همگی از مه تا که بش موی گردن، موی رخسار، پوشنده آمرزیدن گناه کسی را مغفرت غفران، بسیار فراوان. یا جم غفیر. گروه بسیار از وضیع و شریف و کوچک و بزرگ، همه جمیع
از کاپور پارسی شکوفه خرما، گژف گیاهی (قفرالیهود) از گیاهان سبد، کندو، نان بی خورش
ترس، بیم، ترساننده
تنها، بیگانه
خیر، نه، جواب منفی