جدول جو
جدول جو

معنی نفیته - جستجوی لغت در جدول جو

نفیته(نَ تَ)
آشی است از آرد و جز آن که به آب یا شیر ترتیب دهند، سطبرتر از سخینه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). کاچی. (بحر الجواهر) (یادداشت مؤلف) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نفیسه
تصویر نفیسه
(دخترانه)
مؤنث نفیس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نفیسه
تصویر نفیسه
نفیس، مال بسیار، هر چیز گران مایه و مرغوب، گران بها
فرهنگ فارسی عمید
(نَ ضَ)
گروهی که جهت تجسس دشمن به هرجائی فرستند. (ناظم الاطباء). گروهی از لشکر که راه از جاسوسی و جز آن پاک کنند. (یادداشت مؤلف). نفضه. (اقرب الموارد). ج، نفائض. رجوع به نفضه شود
لغت نامه دهخدا
(غَ هََ)
نفت. نفتان. (اقرب الموارد). رجوع به نفت شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فی یَ)
سفرۀ از برگ خرما که بر روی آن کشک خشک کنند. (ناظم الاطباء). سفرۀ مدور که از برگ خرما سازند. (منتهی الارب) (از متن اللغه). سفرۀ برگ خرما که بر آن پنیر خشک کنند. (منتهی الارب). نفیه. نفوه. نفیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد). نفیّه. (متن اللغه). نفی. (اقرب الموارد). نفیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، تأنیث نفی است. (از اقرب الموارد). رجوع به نفی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(نَ یَ)
سفرۀ برگ خرما که بر آن پنیر خشک کنند. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، نفی ̍. رجوع به نفیّه شود، نفاء: نفیهالشی ٔ، نفاؤه. (اقرب الموارد). رجوع به نفاء شود
لغت نامه دهخدا
(نُ فی یَ)
نفیّه. رجوع به نفیّه شود
لغت نامه دهخدا
(نُ یَ)
نفیّه. ج، نفی ̍. رجوع به نفیّه شود، باقیمانده. (ناظم الاطباء). ج، نفی
لغت نامه دهخدا
(نِ یَ)
نفیّه. رجوع به نفیّه شود، رانده و دور کرده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ جَ)
کمان. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (ناظم الاطباء). القوس و هی شطیبه من نبع. (اقرب الموارد). ج، نفائج، ریزۀ چوب نبع. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی و رجوع به نفیحه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ زَ)
نفیز. رجوع به نفیز شود
لغت نامه دهخدا
(نَ سَ)
تأنیث نفیس. ج، نفائس. رجوع به نفیس شود
لغت نامه دهخدا
(نَ سَ /سِ)
چیزهای گران مایه و پسندیده و لطیف ومرغوب. (ناظم الاطباء). نفیسه. رجوع به نفیسه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ عَ)
سودمندی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ طَ)
کف نفیطه، کف دست آبله رسیدۀ شوخگین از عمل. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نِ تَ)
عفریته نفریته، از اتباع است. رجوع به نفر شود
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ)
نعیت. رجوع به نعیت شود
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ)
سرشت. طبیعت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ناله. دم سرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زحیر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ)
شاخ درخت فلجان. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغه). یکی شاخ درخت فلجان. (اقرب الموارد). ج، نبائت
لغت نامه دهخدا
(هََ تَ)
گروه مردم سختی دیده و رنج کشیده یا قحطرسیده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ تَ)
بتابۀ سطبر. (منتهی الارب). عصیدهالمغلظه. (اقرب الموارد). عصیدۀ زفت. (مهذب الاسماء) ، شوربائی است مانند حیس که طعامی باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ تَ)
بتابه، که نوعی از حلوا است. (منتهی الارب). عصیده. (اقرب الموارد). رجوع به عصیده شود
لغت نامه دهخدا
نفیسه در فارسی مونث نفیس و نامی برای زنان مونث نفیس: با تمامی چینی آلات از لنگریهای بزرگ فغفوری و مرتبانها و بادیه ها و دیگر ظروف نفیسه غوری و فغفوری. ، جمع نفائس (نفایس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحیته
تصویر نحیته
سرشت، دم سرد، ناله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لفیته
تصویر لفیته
بتابه ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
نام ارتفاعی در راستوپی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی