جدول جو
جدول جو

معنی نفیان - جستجوی لغت در جدول جو

نفیان
(نَ فَ)
خاک و گرد گردآمده ازباد در بنهای درختان، رشاشۀ باران و آنچه پرد از قطرات باران. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هفیان
تصویر هفیان
(دخترانه)
آرام گرفتن (نگارش کردی: ههیان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نسیان
تصویر نسیان
فراموش کردن، فراموشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نویان
تصویر نویان
شاهزاده، پادشاه زاده، امیر، فرمانده سپاه
فرهنگ فارسی عمید
پادشاه زاده، (رشیدی) (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، ترکان ملوک و سلاطین را بدین نام خوانند، (برهان قاطع) (فرهنگ خطی)، از القاب بزرگان ترک است، (انجمن آرا)، امیر، اعظم، (رشیدی)، امیر، فرمانده سپاه، سردار، در عنوان سرداران مغول و ترک آید، (از فرهنگ فارسی معین)، سبدی یا طبقی را نیز گفته اند که از چوب بید بافته باشند، (برهان قاطع) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو دَ دَ)
مقابل اثباتاً. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
نفت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (متن اللغه). رجوع به نفت شود
لغت نامه دهخدا
(غُ ضَ)
نفج. نفوج. (از اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به نفج در تمام معانی مصدری شود
لغت نامه دهخدا
(غُ ضَ)
نفح. نفاح. نفوح. (متن اللغه) (المنجد). رجوع به نفح شود
لغت نامه دهخدا
(غَ ذَ مَ)
نفز. نفوز. (اقرب الموارد) (متن اللغه). رجوع به نفز شود
لغت نامه دهخدا
(نَ سَ)
تثنیۀ نسا است. (منتهی الارب). رجوع به نسا شود
لغت نامه دهخدا
(نَسْ)
آن که فراموشی بر وی غالب باشد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (غیاث اللغات). فراموشکار
لغت نامه دهخدا
(نَشْ)
مست. (منتهی الارب) (آنندراج). نشوان. (آنندراج) ، نشیان الاخبار، آن که اخبار را نخستین معلوم کند و جویای آن باشد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از المنجد). آن که اخبار را در آغاز شیوع یافتن تحقیق کند. (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(غَلْوْ)
نعی . نعی ّ. (منتهی الارب) (متن اللغه). رجوع به نعی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(نَ قَ)
نقوان. تثنیۀ نقا. (از اقرب الموارد). رجوع به نقوان و نقا شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
شهرکی است به خراسان از گوزگانان اندر میان جهوذان و پاریاب، و حد او دو فرسنگ است. (از حدود العالم). نام قریه ای میان فاریاب و بلخ. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
اسب نر و هر ستوری. (ناظم الاطباء). اسب نر. حصان. مقابل مادیان. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
لگد مادیان به نریان درد نکند
لغت نامه دهخدا
(نَدْ)
شجر ندیان، درخت نمناک. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). مبتل. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
زفی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(زَ فَ)
عطاء بن اسید السعدی، مکنی به ابومرقیال یکی از رجازۀ عرب. رجوع به معجم المطبوعات و المعرب جوالیقی شود
لغت نامه دهخدا
(زَ فَ)
زن کوتاه بالا، کمان زودانداز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شترمادۀ شتاب رو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ فی یا)
بصیغۀ تثنیه. آواز زن و گام آن. (منتهی الارب). منه: اذا حسن من المراءه خفیانها حسن سائرها، وقتی از زنی آواز و صدای گام برداشتن او نیکو آمد سایر اعضای او نیکو می آید
لغت نامه دهخدا
نام بلوکی از بخش گیلان شهرستان شاه آباد است، این بلوک در 18هزارگزی جنوب گیلان بین بلوک ویژنان و دهستان ایوان واقع شده و منطقه ای است کوهستانی و گرمسیر، آب آن از سراب نیان و محصولش غلات دیم و لبنیات و مختصر صیفی کاری است، سکنۀ نیان در حدود 1000 تن است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان شمیل بخش مرکزی شهرستان بندرعباس، در 88هزارگزی شمال شرقی بندرعباس، بر سر راه مالرو میناب به احمدی، در جلگۀ گرمسیری واقع و دارای 200 تن سکنه است، آبش از رودخانه، محصولش خرما و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
مغولی میر، سردار، شاهزاده ایمر، فرمانده سپاه سردار. توضیح در عنوان سرداران مغول و ترک آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسیان
تصویر نسیان
فراموشی، فرو شدن از خاطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نریان
تصویر نریان
اسب نرمقابل مادیان، هر ستورنر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نویان
تصویر نویان
مأخوذ از مغولی به معنای شاهزاده، امیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نریان
تصویر نریان
((نَ))
اسب نر، مقابل مادیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نسیان
تصویر نسیان
((نِ))
فراموشی
فرهنگ فارسی معین
ذهول، فراموشی
متضاد: یاد
فرهنگ واژه مترادف متضاد