جدول جو
جدول جو

معنی نفوج - جستجوی لغت در جدول جو

نفوج
(غُ ئو)
نفج. نفجان. (اقرب الموارد). رجوع به نفج شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نفور
تصویر نفور
رمنده، گریزنده
بیزار، نفرت انگیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفوذ
تصویر نفوذ
فرو رفتن در چیزی، کنایه از تاثیر گذاشتن بر کسی، کنایه از راه یافتن پنهانی در گروهی یا جایی به منظور هدفی، کنایه از ورود به مکانی به وسیلۀ غلبه، پیش روی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفوس
تصویر نفوس
نفس ها، جان ها، تن ها، جسدها، خون ها، جمع واژۀ نفس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفور
تصویر نفور
رمیدن، بیرون رفتن، دور شدن، روان شدن حجاج از منی به سوی مکه
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
حیوانی که شغور و راسو نیز گویند. (ناظم الاطباء) ، شتر کشتن به مهمانی از سفرآینده. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). نحر کردن نقیعه (شتر که در مهمانی کشند). (از اقرب الموارد). اشترکشتن از بهر مهمانی سفر. (تاج المصادر بیهقی)، سیراب گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سیراب کردن. (تاج المصادر بیهقی). ارواء. (از اقرب الموارد)، تر نهادن میوه ودارو و جز آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). درآغشتن. (تاج المصادر بیهقی). تر نهادن. خیساندن. خیس کردن. آغوندن. (یادداشت مؤلف) : و الشربه منه (من جاوشیر) مثقال بعد انقاعه فی المطبوخ. (ابن البیطار از یادداشت مؤلف)، درپی بانگ و فریاد رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) .در پی آواز کسی رفتن. (آنندراج)، ایستادن آب در جایی و زرد و متغیر گردیدن آن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زرد و متغیر گردیدن آب بسبب ایستادن آن بجایی. (از آنندراج)، به انگشت زدن بینی کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، دفن کردن مرده را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، آراستن و نگارین کردن سرای را یا باشگونه گردانیدن آن را یعنی اعلای آن را به اسفل آوردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)، ربودن دوشیزگی دختر را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). دوشیزگی بردن دختر را. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
چین خورده و منقبض گشته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نفوس
تصویر نفوس
جمع نفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفروج
تصویر نفروج
چوبی که خیمر نان را بدان پهن کنند، وردنه
فرهنگ لغت هوشیار
رواکی روانی ژرانی، در آیش خلیدن خلش گهی از بهر او خوابش رمیده گهی خارش به دست اندر خلیده (گرگانی ویس و رامین)، هنایش کار سازی فرو رفتن تیر در هدف، اثر کردن تاثیرکردن، یانفوذکلمه. تاثیر کلام: نفوذ کلمه... بحدیست که در همان اولین مرحله آشنایی طرف را مسحور خود میکند، جاری شدن حکم و فرمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفور
تصویر نفور
گریزان، شموس، نافر، رمنده، گریزنده، دور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجوج
تصویر نجوج
شتابرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفوه
تصویر نفوه
بد دل و سست گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعوج
تصویر نعوج
فربه شدن، سپید خالص گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسوج
تصویر نسوج
جمع نسج، بافت ها، جمع نسج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفوذ
تصویر نفوذ
((نُ))
اثر کردن در چیزی، داخل شدن در چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفور
تصویر نفور
((نُ))
رمیدن، دور شدن، حرکت کردن حاجیان از منی به سوی مکه، روز (یوم)، روز 12 ذیحجه که حاجیان از منی به سوی مکه حرکت کنند، رمیدگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفور
تصویر نفور
((نَ))
رمنده، دور شونده، نفرت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفوس
تصویر نفوس
((نُ))
جمع نفس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفوذ
تصویر نفوذ
راهیابی، رخنه، رهیافت، فروروی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نفوذ
تصویر نفوذ
Encroachment, Percolation, Permeation, Pervasiveness, Infiltration, Influence
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نفوذ
تصویر نفوذ
infiltration, influence, empiètement, percolation, perméation, omniprésence
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نفوذ
تصویر نفوذ
sızma, etki, ihlali, nüfuz etme, yaygınlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نفوذ
تصویر نفوذ
infiltrasi, pengaruh, perambahan, perkolasi, permeasi, merata
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نفوذ
تصویر نفوذ
প্রবাহ , প্রভাব , অনুপ্রবেশ , সঞ্চালন , প্রবেশ , ব্যাপকতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نفوذ
تصویر نفوذ
प्रवेश , प्रभाव , घुसपैठ , छनाई , प्रवेश , व्यापकता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نفوذ
تصویر نفوذ
infiltrazione, influenza, invasione, percolazione, permeazione, pervasività
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نفوذ
تصویر نفوذ
infiltratie, invloed, inbreuk, percolatie, doordringing, alomtegenwoordigheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نفوذ
تصویر نفوذ
Infiltration, Einfluss, Eindringen, Perkolation, Durchdringung, Allgegenwart
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نفوذ
تصویر نفوذ
інфільтрація , вплив , вторгнення , фільтрація , проникнення , повсюдність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نفوذ
تصویر نفوذ
инфильтрация , влияние , вторжение , фильтрация , проникновение , повсеместность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نفوذ
تصویر نفوذ
infiltracja, wpływ, wtargnięcie, perkolacja, przenikanie, wszechobecność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نفوذ
تصویر نفوذ
infiltración, influencia, invasión, percolación, permeación, omnipresencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نفوذ
تصویر نفوذ
infiltração, influência, invasão, percolação, permeação, pervasividade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نفوذ
تصویر نفوذ
침투 , 영향 , 침입 , 침투 , 보편성
دیکشنری فارسی به کره ای