جدول جو
جدول جو

معنی نفع - جستجوی لغت در جدول جو

نفع
فایده، سود، بهره
نفع خالص: در علم اقتصاد سود ویژه
نفع غیر خالص: در علم اقتصاد سود نا ویژه
تصویری از نفع
تصویر نفع
فرهنگ فارسی عمید
نفع
(نِ فَ)
جمع واژۀ نفعه. رجوع به نفعه شود
لغت نامه دهخدا
نفع
(نِ)
جمع واژۀ نفعه. رجوع به نفعه شود
لغت نامه دهخدا
نفع
(نُ)
جمع واژۀ نفوع. رجوع به نفوع شود
لغت نامه دهخدا
نفع
منفعت، حاصل، پیداوار، بهره، ثمر
تصویری از نفع
تصویر نفع
فرهنگ لغت هوشیار
نفع
((نَ))
سود، فایده
تصویری از نفع
تصویر نفع
فرهنگ فارسی معین
نفع
سود، بهره
تصویری از نفع
تصویر نفع
فرهنگ واژه فارسی سره
نفع
بهره، ربح، سود، صرف، صرفه، فایده، منفعت
متضاد: خسارت، زیان، ضرر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انفع
تصویر انفع
نافع تر، سودمندتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفع غیرخالص
تصویر نفع غیرخالص
درآمدی که هزینۀ بهره برداری را از آن کسر نکرده باشند، مقابل سود ویژه، سود ناویژه، سود ناخالص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفع خالص
تصویر نفع خالص
درآمدی که پس از هزینۀ بهره برداری باقی بماند، مقابل سود ناویژه، سود خالص، سود ویژه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفع خالص
تصویر نفع خالص
در علم اقتصاد سود ویژه
فرهنگ فارسی عمید
(وْ)
سودجو. سودطلب. آزمند. طماع
لغت نامه دهخدا
(نَ پَ رَ)
عمل نفع پرست. رجوع به نفعپرست شود
لغت نامه دهخدا
(وَ فُ)
سودجو. نفعپرست
لغت نامه دهخدا
(نَ طَ لَ)
عمل نفعطلب. رجوع به نفعطلب شود
لغت نامه دهخدا
(فَ فَ)
به عربی فاره است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قِ فِ)
موش. (اقرب الموارد). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
نافعتر و بافایده تر. (ناظم الاطباء). نافعتر و سزاوارتر. (آنندراج). نافعتر. پرسودتر. سودمندتر. اعود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُ فِ)
تجارت به عصاکننده. (آنندراج) (از اقرب الموارد). سوداگر عصا و چوب دستی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انفاع شود
لغت نامه دهخدا
(خُ فُ)
گول. احمق. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ عَ)
واحدنفع. (از اقرب الموارد). رجوع به نفع شود، چوبدستی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عصا. (ناظم الاطباء) (متن اللغه) (اقرب الموارد). ج، نفعات
لغت نامه دهخدا
(نِ عَ)
چرم که از میان شکافته در دو جانب توشه دان دوزند و هر پارۀ آن را نفعه گویند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ج، نفع، نفع
لغت نامه دهخدا
تصویری از نفع طلب
تصویر نفع طلب
سود خواه نفع جو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفع جوی
تصویر نفع جوی
سود جوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفع جویی
تصویر نفع جویی
سود جویی سود جویی نفع طلبی سود پرستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفع خالص
تصویر نفع خالص
سود ویژه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفع داشتن
تصویر نفع داشتن
سود داشتن سود داشتن بهره داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
سود بردن سود کردن بهره بردن، نفع رساندن سود رسانیدن: قال افتعبدون من دون الله ما لا ینفعکم شیئا و لا یضرکم. . پس شما بدون خدای چیزی می پرستید که شما را نفعی نکند و مضرتی نرساند و نتواند نه آن و نه این
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفع طلبی
تصویر نفع طلبی
سود خواهی نفع جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنفع
تصویر قنفع
موش خاردار از جانوران در لاتینی، کوته بالا قنقع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفع ناخالص
تصویر نفع ناخالص
سود ناویژه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفع و ضرر
تصویر نفع و ضرر
سود و زیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفع
تصویر انفع
نافع تر و با فایده تر، سزاوارتر، سودمند تر، پرسودتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفع خالص
تصویر نفع خالص
سود ویژه
فرهنگ واژه فارسی سره