جدول جو
جدول جو

معنی نفطویه - جستجوی لغت در جدول جو

نفطویه
(نَ طَ وَیْهْ / نِ طَ وَیْهْ / نَ یَ / یِ)
ابراهیم بن محمد بن عرفه بن سلیمان ازدی، مکنی به ابوعبدالله و ابن عرفه و ملقب و مشهور به نفطویه، از مشاهیر ادبا و شعرای قرن چهارم هجری قمری است. وی به سال 244 یا 250 هجری قمری در واسط تولد یافت و در حوالی سنین 319 تا 324 هجری قمری در بغداد درگذشت. وی قریب نیم قرن در بغداد به تدریس رشته های مختلف ادب اشتغال داشت و کتابهای فراوانی نیز تصنیف کرد که از آن جمله است: اعراب القرآن. الامثال. مثال القرآن. التاریخ. الرد علی من قال بحدوث القرآن. ریاض النعیم. الشهادات. غریب القرآن. القوافی. المصادر. المقنع. الملح. مناقب الامام الشافعی. الوزراء. از اشعار اوست:
کم قد خلوت بمن اهوی فیمنعی
منه الحیاء و خوف الله و الحذر
اهوی الملاح و اهوی ان اجالسهم
ولیس لی فی حرام منهم وطر
کذلک الحب لااتیان معصیه
لاخیر فی لذه من بعدها سقر.
(از ریحانه الادب ج 4 ص 233).
رجوع به روضات الجنات ص 43 و ابن خلکان ج 1 ص 10 و معجم الادباء ج 1 ص 254 و تاریخ بغداد ج 6 ص 159 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

صدقه ای که طبق دستور شرع باید در غروب روز آخر ماه رمضان کنار گذاشته شود و در روز عید فطر به مستحقان داده شود، فطری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفویه
تصویر صفویه
فرقه ای از صوفیان، پیرو شیخ صفی الدین اردبیلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افاویه
تصویر افاویه
افواه، فم ها، دهان ها، جمع فم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفایه
تصویر نفایه
تیره و تاریک، تیره رنگ، تیرگی
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی زنی که فقط یک بار ازدواج کرده و میان او و همسرش نهایت مهر و محبّت برقرار باشد، زن وفادار و مهربان به شوهر
فرهنگ فارسی عمید
(مَ مَ)
مفطوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مفطوم شود
لغت نامه دهخدا
(وَ رِ)
دهی است جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین. در 30هزارگزی شمال ضیأآباد، 8هزارگزی راه عمومی و در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع و 1220 تن سکنه دارد. آبش از قنات و رودخانه، محصولش غلات، گاودانه، عدس، انگور، زردآلو، بادام، لبنیات، و شغل مردم زراعت و گله داری و صنایع دستی قالی، جاجیم و جوراب بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(وْ بَ)
نفت خیز. رجوع به نفت خیز شود
لغت نامه دهخدا
(نُ رَ)
واحد نفاطیر. (از منتهی الارب). رجوع به نفاطیر شود
لغت نامه دهخدا
(نَ طِ یَهْ)
رجوع به نفت سیه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ سی یَ)
نام یکی از فرق شیعه است، که منسوبند به نفیس غلام محمد بن امام علی النقی و معتقدند که امام زاده محمد برادر امام حسن عسکری و پسر امام علی النقی در حقیقت با پدرش امامت داشته تا در حین وفات سلاح و علوم و کتب و تمامی ودایع امامت را که محتاج الیه امت است به غلام نفیس نام خود که امین و موثق اوبوده است سپرده و وصیت نمود که بعد از وفات او به برادرش جعفر تسلیم نماید، نفیس نیز به وصیت عمل کرد وامامت به جعفر رسید. (از ریحانه الادب ج 4 ص 225)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
زنی را گویند که بغیر از یک شوهر ندیده و به مرد دیگر نرسیده باشد و میان او و شوهرش نهایت الفت و محبت و اتحاد باشد. (برهان قاطع) (از جهانگیری) (از آنندراج) (از انجمن آرا). زنی که یک شوهر بیش ندیده. زن مهربان به شوهر. (از ناظم الاطباء). و رجوع به فرهنگ رشیدی و انجمن آرا و آنندراج شود
لغت نامه دهخدا
(نَ/ نُ ری یَ)
گروه پیرو نسطور. (ناظم الاطباء). گروهی از ترسا که در مذهب مخالفند باقی ترسایان راو ایشان اصحاب نسطورند که حکیمی بود در زمان مأمون و بروفق مذهب خود در انجیل تصرف کرده و قال اًن ّ الله واحد ذو اقانیم ثلاثه و هو بالرومیه نسطورس. (منتهی الارب) ، مذهب نسطور. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ یَ)
یکی از افاضل کتاب خراج. او اول کس است که در امر خراج تألیف کرد. و از کتب اوست: کتاب الخراج. کتاب الرسائل
لغت نامه دهخدا
(یَ / وَیْهْ)
ابراهیم، مکنی به ابواسحاق نیشابوری، از مشاهیرعرفای قرن چهارم هجری و معاصر با المقتدر بالله عباسی است. نسبت طریقتی وی به شیخ ابوعثمان حیری موصول و سال وفاتش مجهول و قبرش در قبرستان بزرگ نیشابور مشهور و به جهت خوبی صوت و صورت به همین لقب ملقب بوده است. (از ریحانه الادب ج 4 ص 141 از نامۀ دانشوران)
لغت نامه دهخدا
(نُ یَ)
عفاریه نفاریه، منکر خبیث مارد. (از اقرب الموارد). چیز مهیب ترسناک. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ افواه، جج فوه، بمعنی دهان و دندان و دیگ افزار و بوی افزار که از آن خوشبوی را نیکو نمایند و رنگ شکوفه وگونۀ آن و صنف هر چیز و گونۀ آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به افواه و فوه شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ حی یَ)
فطحیه. افطحی. فرقه ایست از شیعه که پیرو عبدالله افطح هستند. رجوع به خاندان نوبختی و حبیب السیر شود. مؤلف بیان الادیان، افطحیه را فرقه ای از شش فرقۀمجبره دانسته است. و رجوع به بیان الادیان ص 27 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نقطوی
تصویر نقطوی
منسوب به نقطه، پیرو فرقه نقطویه
فرهنگ لغت هوشیار
نفایه در فارسی دور انداختنی آخال، نبهره ناسره هر چیز که بسبب فساد و پستی و بی قیمتی بدور انداخته شود، نبهره ناسره. همه گشته نفایه سیم و دغل آنکه گفتش خدای: بل هم اضل. (حدیقه. مد. 678)، جمع نفایات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفسیه
تصویر نفسیه
نفسیه در فارسی مونث نفسی روانی مونث نفسی، جمع نفسیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبطیه
تصویر نبطیه
مونث نبطی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبویه
تصویر نبویه
مونث نبوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطویه
تصویر مطویه
مونث مطوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطریه
تصویر فطریه
دانش سرشتی، ساو روزه گشا در تازی (زکاه الفطر)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع افواه، دهان ها، دارچین جمع افوه و جمع ال، جمع فوه. دهانها، داروهای خوشبو که در غذا ریزند توابل
فرهنگ لغت هوشیار
نام برده نامزد، زنی که جزیک شوهربمرددیگری نرسیده ومیان او وشوی نهایت محبت باشد: صولت او در ان صف ناورد زن نامویه برکند از مرد. توضیح درجهانگیری پس ازمعنی فوق افزوده شده: (وآن رابهندی سهاگن گویند) درفرنظا. آمده: (درهندی سهاگن بمعنی زن شوهرداراست شرط دیگری نداردولفظ نامویه مرکب ازنا (نه) ومویه (زاری) است وبمعنی زنی که مویه نکرده و شوهرداراست و معنی شعراین است که ممدوح درجنگ زن شوهرداررابی شوهرمیکند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفویه
تصویر شفویه
ساز دهنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسطوریه
تصویر نسطوریه
نستور گرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطوره
تصویر فطوره
پارسی است فتوره (پارچه و قماش)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامویه
تصویر نامویه
((یِ))
زنی که یک شوهر بیشتر ندیده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فطریه
تصویر فطریه
((فِ طْ یِّ))
آنچه از پول یا جنس که باید در روز عید فطر به مستمندان داده شود
فرهنگ فارسی معین
((نُ یا نَ یِ))
هرچیزی که آن را به سبب پستی و بی قیمتی از چیز دیگر جدا کرده و به دور اندازند، نبهره، ناسره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صفویه
تصویر صفویه
صفویان
فرهنگ واژه فارسی سره