جدول جو
جدول جو

معنی نفش - جستجوی لغت در جدول جو

نفش
(غَ نَ)
به انگشتان پراکنده کردن چیزی را. (از منتهی الارب) (آنندراج). به انگشتان پراکنده کردن پشم و پنبه را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). رجوع به معنی بعدی شود، پشم و پنبه زدن. (از منتهی الارب) (آنندراج). واخیدن پشم و پنبه. (زوزنی). ندف. (از متن اللغه). شیدن. واخیدن. زدن. حلج. ندف. فلخیدن. فلخمیدن. (یادداشت مؤلف) ، به شب چرا کردن شتر و گوسپند بی راعی. (منتهی الارب) (آنندراج). چرا کردن گوسفند به شب بی شبان. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 101) (از زوزنی). چرا کردن گوسفند و شتر به شب بی شبان. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). نفوش. (متن اللغه). و اسم از آن نفش است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بنفش
تصویر بنفش
(دخترانه)
نگارش کردی: بهنهوش، وهنهوش، نگا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
کبودرنگ، رنگ کبود، ترکیبی از رنگ آبی و سرخ
فرهنگ فارسی عمید
(تَ دَ کُ)
موی وا تیغ خاستن. (زوزنی). موی برافراشتن گربه و وا تیغ خاستن موی، بال جنبانیدن مرغ گویی می ترسد یا می لرزد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، واخیده شدن پنبه و پشم و موی، یقال: نفش شعره فتنفش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به تنفیش شود، به شب چرا کردن شتر و گوسفند بی راعی. (از اقرب الموارد). رجوع به نفش شود
لغت نامه دهخدا
(حِ فِ)
حنفیش. افعی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، ماری است کلان بزرگ سر نقطه دار ساکن: اذا حویتها (حربتها) انتفخ وریدها. یا حفّاث است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ)
کبودرنگ و نیلگون. (غیاث). بنفشه رنگ. (آنندراج). رنگ کبود مانند رنگ گل بنفشه. (ناظم الاطباء). کبود. (شرفنامۀ منیری). رنگی است فرعی که از ترکیب دو رنگ اصلی قرمز و آبی بدست آید. (فرهنگ فارسی معین). رنگی چون رنگ پوست بادنجان. (یادداشت بخط مؤلف) :
یکی شیرپیکر درفش بنفش
درافشان گهر در میان درفش.
فردوسی.
همه جامه ها سرخ و زرد و بنفش
شهنشاه با کاویانی درفش.
فردوسی.
ماه منیر صورت ماه درفش تست
روز سپید سایۀ چتر بنفش تست.
فرخی.
زده هم برش گاوپیکر درفش
سپر زرد و برگستوان بنفش.
اسدی.
زان تیغ کان بنفش تر است از پر مگس
منقار کرکسان فلک میهمان اوست.
خاقانی.
ستاده ملک زیر زرین درفش
ز سیفور بر تن قبای بنفش.
نظامی (از آنندراج).
گویند برگ سبز شود اطلس بنفش
آری شود ولیک بخون جگر شود.
نظام قاری.
- بنفش کردن، کبودکردن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
(طَ فَ)
مرد سست و ناتوان. طنفشی ّ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
نیلگون، کبود رنگ، رنگ گل بنفشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنفش
تصویر دنفش
درشتگویی، تند، کار فرز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنفش
تصویر عنفش
دراز ریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
((بَ نَ))
کبود رنگ. رنگی غیراصلی که از ترکیب دو رنگ قرمز و آبی به دست آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
((بَ نَ))
رنگی است فرعی که از ترکیب دو رنگ اصلی قرمز و آبی بدست آید، نوعی از جواهر کریمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
أرجوانيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
Purple, Violet
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
pourpre, violet
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
viola
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
zambarau
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
пурпурный , фиолетовый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
lila, violett
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
фіолетовий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
purpurowy, fioletowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
بنفش
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
بنفش , بنفشی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
বেগুনি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
púrpura, violeta
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
보라색
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
紫色の , 紫色
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
סגול
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
紫色的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
ม่วง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
paars
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
roxo, violeta
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
बैंगनी
دیکشنری فارسی به هندی