جدول جو
جدول جو

معنی نفرج - جستجوی لغت در جدول جو

نفرج
(نِ رِ)
بددل. (منتهی الارب). نفراج. رجوع به نفراج شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفرج
تصویر تفرج
سیر و گشت، کنایه از گشایش یافتن، از تنگی و دشواری بیرون آمدن، زایل شدن غم و اندوه، کنایه از گشادگی خاطر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منفرج
تصویر منفرج
گشوده، باز، گشاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفرج
تصویر مفرج
آنکه اندوه را از دل دور کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفرت
تصویر نفرت
کراهت داشتن، ناپسند داشتن، بیزاری و رمیدگی
فرهنگ فارسی عمید
(غَ دَ رَ)
سخن بسیار گفتن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ رِ)
دارای فرجه و گشاده. (ناظم الاطباء). باز. گشاد. گشاده. گشوده. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- زاویۀ منفرج، زاویۀ منفرجه. (ناظم الاطباء). رجوع به منفرجه شود.
- مثلث منفرج الزاویه، مثلثی که یکی از زوایای آن بیش از نود درجه باشد.
، رخنه و شکاف دار. (آنندراج). شکاف دار و رخنه دار. (ناظم الاطباء). شکافته. و گاه گاه منفرج و منقشع می گردد و به طریق وجد دل از لمعان آن نور ذوق می یابد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 75) ، دور و علیحده و جدا، دارای راحت و آسایش و خشنود و کامران و رسته از اندوه و غم. (ناظم الاطباء). رجوع به انفراج شود
لغت نامه دهخدا
(نِ رِ جَ)
نفراج. رجوع به نفراج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نورج
تصویر نورج
آهنگ آماج خرمنکوب، سخن چینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفرت
تصویر نفرت
ناخواهانی، تنفر، عدم میل، هزیمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفروج
تصویر نفروج
چوبی که خیمر نان را بدان پهن کنند، وردنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفری
تصویر نفری
در تازی نیامده تنی سرشمار منسوب به نفر بطوری فردی: (نفری حساب میکنند. { نفرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفریج
تصویر نفریج
یاوه درای
فرهنگ لغت هوشیار
نفرت در فارسی کین رمیدگی ریغ آریغ آزیغ سیر دلی بیزاری تولیدن رمش فرمان، پنام چشم پنام، مردمگریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفرج
تصویر مفرج
اندوه زدای آنکه یاآنچه که اندوه را از دل دور کند: (و سخن گفتم اندرو با حکماء دینی... و با حکماء فلسفی و فضلا منطقی ببرهانهای عقلی و مقدمات منتج و مفرج) (جامع الحکمتین. 18)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منفرج
تصویر منفرج
رخنه دار شکافدار رخنه دارنده دارای فرجه، دور جدا
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره ای بنام خرفه جزو رده جدا گلبرگها که خودرو و دارای ساقه های سرخی است که روی زمین میخوابد. گلبرگهایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است. تخم آن در پزشکی بکار میرود پر پهن فرفهن فرفین بوخله خفرج بقله الحمقاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفرج
تصویر تفرج
انس جستن، گشایش یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفرج
تصویر مفرج
((مُ فَ رِّ))
آنکه یا آنچه که اندوه را از دل دور کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خفرج
تصویر خفرج
گیاهی است از تیره خرفه، جزو رده جداگلبرگ ها، گلبرگ هایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است، تخم آن در پزشکی به کار می رود، پرپهن، فرفهن، فرفین، بوخله،، بقله الحمقاء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفرت
تصویر نفرت
((نَ رَ))
بیزاری، رمیدگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفرج
تصویر تفرج
((تَ فَ رُّ))
از تنگی و دشواری بیرون آمدن، گردش، سیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منفرج
تصویر منفرج
((مُ فَ رِ))
رخنه دارنده، دور، جدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفرج
تصویر تفرج
گردش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نفرت
تصویر نفرت
بیزاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نفرت
تصویر نفرت
Abhorrence, Aversion, Distastefulness, Repugnance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نفرت
تصویر نفرت
aversion, dégoût, répugnance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نفرت
تصویر نفرت
aversão, desgosto, repugnância
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نفرت
تصویر نفرت
odraza, awersja, wstręt
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نفرت
تصویر نفرت
отвращение , отвращение , отвращение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نفرت
تصویر نفرت
огиду , відраза , огиду
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نفرت
تصویر نفرت
afschuw, afkeer
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نفرت
تصویر نفرت
Abscheu, Abneigung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نفرت
تصویر نفرت
aborrecimiento, aversión, disgusto, repugnancia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نفرت
تصویر نفرت
ripugnanza, avversione, disgusto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی