جدول جو
جدول جو

معنی نغیر - جستجوی لغت در جدول جو

نغیر(نُ غَ)
تصغیر نغر و نغر. (از منتهی الارب). گنجشک نوک سرخ خرد و کوچک. (ناظم الاطباء). و تأنیث آن نغیره است. (از اقرب الموارد). رجوع به نغر شود
لغت نامه دهخدا
نغیر
شخیس از پرندگان
تصویری از نغیر
تصویر نغیر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نضیر
تصویر نضیر
(پسرانه)
شاداب، سرسبز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نصیر
تصویر نصیر
(پسرانه)
یاری دهنده، یاور، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نضیر
تصویر نضیر
شاداب، سبزوخرم، زیبا و تازه رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغیر
تصویر مغیر
غارتگر، آنکه مال مردم را غارت کند، غارت کننده، تاراج کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغیر
تصویر تغیر
از حال خود برگشتن و حالت دیگر به خود گرفتن، دگرگون شدن، با تندی و خشم سخن گفتن، خشم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغیر
تصویر مغیر
بی ثبات و ناپایدار، قابل تغییر، دگرگون شونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغیر
تصویر مغیر
از حالی به حالی برگشته، دگرگون شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقیر
تصویر نقیر
صوت، بانگ، کنده کاری در سنگ یا چوب، فرورفتگی یا شکاف روی هستۀ خرما، اصل و تبار مرد، کم
نقیر و قطمیر: کم و بیش، کنایه از همه چیز، کنایه از همراه با تفضیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکیر
تصویر نکیر
انکار، دگرگونی، امر سخت و دشوار
نکیر و منکر: نام دو فرشته که می گویند پس از مردن انسان در گور او حاضر می شوند و از اعمالی که در دنیا مرتکب شده پرسش می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نظیر
تصویر نظیر
مثل، مانند، مساوی، همدوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نذیر
تصویر نذیر
ترساننده، بیم دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صغیر
تصویر صغیر
خرد، کوچک، خردسال، در فقه پسری که هنوز به حد بلوغ نرسیده، در علوم ادبی در علم عروض بحری بر وزن مستفعلن فاعلات مستفعلن
فرهنگ فارسی عمید
(شِ)
بدخوی پلیدزبان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شهوت پرست، گستاخ و بی حیا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَدْ)
بانگ کردن بر کسی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). بانگ کردن بر شتر. (از اقرب الموارد) ، نرم مالیدن کودک را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نُ غَ رَ)
تأنیث نغیر. (اقرب الموارد). رجوع به نغیر شود
لغت نامه دهخدا
نبیره: نبیرجهاندارروشن روان که باداد او پیر گردد جوان. (شا. لغ. {توضیح ممکن است دراصل} نبیره جهاندار {باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندیر
تصویر ندیر
تنها، بیگانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نذیر
تصویر نذیر
ترس، بیم، ترساننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزیر
تصویر نزیر
اندک
فرهنگ لغت هوشیار
رمنده. یاحرف نایر. آنست که حرف مزید بدان پیونددواصل این اسم ازنواراست بمعنی رمیدن، . . وچون این حرف ازخروج که اقصی غایت حروف قافیت است بدومرتبه دورتر می افتد آنرانایرخواندند... وباشدکه حرف نایرمتکررگردد ودووسه نایرباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجیر
تصویر نجیر
بنگرید به نجیل واژه نجیر به آرش آهار و سریش پارسی است
فرهنگ لغت هوشیار
شنوسه ستور (شنوسه عطسه)، پراکنده، اسرواد دیپ پراکنده منثور: ای نظم توچورای توبگذشته ازاثیر درنظم هست لفظ توچون لولونثیر. (مسعودسعد. 601)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخیر
تصویر نخیر
خیر، نه، جواب منفی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغیر
تصویر مغیر
لشکر غارت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صغیر
تصویر صغیر
خرد و کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغیر
تصویر شغیر
بد خوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغیر
تصویر تغیر
برگردیدن از حال خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغیر
تصویر اغیر
باغیرت تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغیر
تصویر زغیر
برزک، تخم کتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغیر
تصویر بغیر
باستثنا، بجز، بدون، مگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنغیر
تصویر شنغیر
بد زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحیر
تصویر نحیر
شتر کشته، واپسین شب ماه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظیر
تصویر نظیر
مانند، همانند، همتا
فرهنگ واژه فارسی سره