- نغزی (نَ)
زیبا و بدیع بودن. رجوع به نغز شود:
ز نغزی هر دری مانند تاجی
وز او هر دانه شهری را خراجی.
نظامی.
، لطافت:
همه رخ گل چو بادامه ز نغزی
همه تن دل چو بادام دومغزی.
نظامی.
، پسندیدگی. (ناظم الاطباء) ، ملاست. ملوست. ضد درشتی. (یادداشت مؤلف) : اما قوت لمس قوتی است پراکنده در پوست و گوشت حیوان تا چیزی که مماس او شود، اعصاب ادراک کند و اندر یابد چون خشکی و تری و گرمی و سردی و نرمی و درشتی و نغزی. (چهار مقالۀ نظامی عروضی) ، کم یابی. (ناظم الاطباء)
ز نغزی هر دری مانند تاجی
وز او هر دانه شهری را خراجی.
نظامی.
، لطافت:
همه رخ گل چو بادامه ز نغزی
همه تن دل چو بادام دومغزی.
نظامی.
، پسندیدگی. (ناظم الاطباء) ، ملاست. ملوست. ضد درشتی. (یادداشت مؤلف) : اما قوت لمس قوتی است پراکنده در پوست و گوشت حیوان تا چیزی که مماس او شود، اعصاب ادراک کند و اندر یابد چون خشکی و تری و گرمی و سردی و نرمی و درشتی و نغزی. (چهار مقالۀ نظامی عروضی) ، کم یابی. (ناظم الاطباء)
