جدول جو
جدول جو

معنی نغزگویی - جستجوی لغت در جدول جو

نغزگویی
(نَ)
نغزگفتاری. شیرین سخنی. عمل نغزگو:
فسانه بود خسرو در نکوئی
فسونگر بود وقت نغزگوئی.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ)
نغزگفتار. شیرین سخن. شیرین گفتار:
به شهنامه فردوسی نغزگوی
که از پیش گویندگان برد گوی.
اسدی.
نغزگویان که گفتنی گفتند
مانده گشتند و عاقبت خفتند.
نظامی.
دگر نغزگوئی زبان برگشاد
که تا چند کیخسرو و کیقباد.
نظامی.
چو یابی پرستنده ای نغزگوی
از او بیش ازین مهربانی مجوی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
سخن گفته بازگفتن، (آنندراج)، تکرار سخن کردن:
سخن ار بدوست باشد، ببرم برون ز دنیا
دل پر هزار حسرت به امید بازگویی،
نظیری نیشابوری (از آنندراج)، خاموش، فرونشسته، منطفی:
شمع فلک با هزار مشعل انجم
پیش وجودت چراغ بازنشسته است،
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
(غَ زَ)
غزل سرایی. غزل پردازی. غزلخوانی. غزل گفتن. غزل سراییدن:
هر مرغ به دستانی در گلشن شاه آمد
بلبل به نواسازی حافظ به غزل گویی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(نِ)
لغزخوان
لغت نامه دهخدا
(نَ)
خوشبوی. که بوئی خوش و مطلوب دارد:
ز هر باغی آرم گلی نغزبوی
ز هر گل گلابی درآرم به جوی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از غزلگویی
تصویر غزلگویی
غزلسرایی غزل پردازی، مطربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازگویی
تصویر بازگویی
نقل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازگویی
تصویر بازگویی
واگویش
فرهنگ واژه فارسی سره
تکرار، تکریر، روایت، نقل، واگو، بیان
فرهنگ واژه مترادف متضاد